کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکافشاند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: hušk] xošk ۱. [مقابلِ خیس] فاقد رطوبت: دستمال خشک.۲. بیآب: رود خشک.۳. فاقد تازگی: سبزی خشک.۴. فاقد ترشح طبیعی: دهان خشک، سرفهٴ خشک.۵. فاقد نرمی: فنر خشک، بدن خشک.۶. [مجاز] پژمرده (گیاه): گل خشک.۷. [عامیانه، مجاز] دارای حالت جدی و غیردو...
-
خشک
دیکشنری فارسی به عربی
جاف , عطشان , قاحل , کلب الاسکيمو , متفتت , ملخص
-
خشک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hošk طاری: hošk طامه ای: hošk طرقی: hošk کشه ای: hošk نطنزی: hošk
-
خُشک
لهجه و گویش تهرانی
قطیفه،لُنگ
-
water atomized powder
پودر آبافشاند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] پودری متشکل از دانههای بیشکل یا کشیده که براثر برخورد رشتۀ فلز با آبِ تحت فشار ایجاد میشود
-
عسل خشک
لغتنامه دهخدا
عسل خشک . [ ع َ س َ ل ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشک انجبین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).و رجوع به عسل یابس و خشک انجبین و خشک انگبین شود.
-
عاشق خشک
لغتنامه دهخدا
عاشق خشک . [ ش ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت ازعاشق خسیس و رذل و بی صدق است . (برهان ) (آنندراج ).
-
کله خشک
لغتنامه دهخدا
کله خشک . [ ک َل ْ ل َ /ل ِ خ ُ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از برهان ). کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از آنندراج ). مردم سودایی و دیوانه مزاج . (ناظم الاطباء). || تریاکی . (از برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی م...
-
کافور خشک
لغتنامه دهخدا
کافورخشک . [ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کافور خشک شده و پرورده شده . مقابل دهن الکافور : می و عود و عنبر ز کافور خشک هم از دیبه و فرش و دینار و مشک . فردوسی .می و عنبر و عود و کافور خشک هم از فرش دیبا و دینار و مشک . اسدی . || کنایه از کاغذ : ر...
-
گر خشک
لغتنامه دهخدا
گر خشک . [ گ َ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از جرب است . جرب یابس . خصف . رجوع به جرب شود.
-
dry heat
گرمای خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] روشی برای سترونسازی با استفاده از هوای خشک و داغ که بهویژه برای سترونسازی شیشهآلات و دیگر مواد جامد مقاوم به حرارت کاربرد دارد
-
dry matter, DM 2
مادۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مواد باقیمانده از یک گیاه پس از خشک کردن کامل آن در کوره
-
dry fruit
میوۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] میوهای که میانبَر آن بهوضوح در زمان رسیدن خشک است
-
dry deposition
نهشت خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فرایندی که ازطریق آن گازها و ذرات جوّ در نتیجۀ حرکتهای تلاطمی تصادفی هوا به سطح زمین منتقل میشوند
-
خشک شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیآبشدن ۲. خشکیدن، بیطراوت شدن ۳. رطوبتاز دست دادن، بینم شدن ۴. قطع شدن (ترشحو ) ۵. بیسبزه و گیاه شدن، برهوت شدن ۶. کرخت شدن، بیحس شدن ۷. بیحرکت شدن، بیتحرک شدن ۸. منجمد شدن، یخ زدن ۹. سخت شدن، سفت شدن