(صفت) [پهلوی: hušk] ۱. [مقابلِ خیس] فاقد رطوبت: دستمال خشک.
۲. بیآب: رود خشک.
۳. فاقد تازگی: سبزی خشک.
۴. فاقد ترشح طبیعی: دهان خشک، سرفهٴ خشک.
۵. فاقد نرمی: فنر خشک، بدن خشک.
۶. [مجاز] پژمرده (گیاه): گل خشک.
۷. [عامیانه، مجاز] دارای حالت جدی و غیردوستانه: رفتار خشک.
۸. (بن مضارعِ خشکیدن) = خشکیدن
۹. (اسم) [عامیانه، مجاز] در حمامهای عمومی، لُنگ بدون رطوبت و معمولاً تمیز.
۱۰. [قدیمی، مجاز] خالص؛ بیغش: زر خشک.
۱۱. [قدیمی، مجاز] لاغر.
۱۲. [قدیمی، مجاز] اندک.
۱۳. [قدیمی] خشکی؛ زمین.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.