کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشتچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خشتچه
/xeštče/
معنی
= خشتک: ◻︎ به جای خشتچه گر شست نافه بردوزی / هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشتچه
لغتنامه دهخدا
خشتچه . [ خ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خشت کوچک . خشتک . || پارچه ٔ چهارگوشه ای که در زیر بغل جامه دوزند. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). || سونچه . سوژه ٔ پیراهن و جبه . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). بغلک . (یادداشت بخط مؤلف ) : بجای خشتچه گر شصت نافه ...
-
خشتچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خشت] [قدیمی] xeštče = خشتک: ◻︎ به جای خشتچه گر شست نافه بردوزی / هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۳).
-
جستوجو در متن
-
خشتیجه
لغتنامه دهخدا
خشتیجه . [ خ ِ ج َ / ج ِ ] (اِ مصغر) خشتجه . خشتک . رجوع به خشتچه شود.
-
کش بن
لغتنامه دهخدا
کش بن . [ ک َ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کَشَه بُن . خشتک سونچه . (یادداشت مؤلف ).
-
کشه بن
لغتنامه دهخدا
کشه بن . [ ک َ ش َ / ش ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) زیر بغل از جامه . خشتچه . کش بن . (یادداشت مؤلف ).
-
سونچه
لغتنامه دهخدا
سونچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) خشتچه . کش بن . خشتک . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سونج شود.
-
خشتره
لغتنامه دهخدا
خشتره . [ خ ِ ت َ رَ / رِ ] (اِ) خشتک که پارچه ٔ چهارگوشه ٔ زیر بغل جامه و زیر جامه و شلوار باشد. (از برهان قاطع). رجوع به خشتچه و خشتک شود.
-
سوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوژه، سوجه، سوچه› [قدیمی] suze تکه پارچهای که زیر بغل پیراهن یا میان شلوار بدوزند؛ خشتک؛ خشتچه؛ تریز جامه: ◻︎ پرزر و دُر گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱: ۱۳).
-
سوژه
لغتنامه دهخدا
سوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) خشتک پیراهن و جامه و آنرا بغلک نیز گویند. (برهان ). خشتک جامه و سوجه . (فرهنگ رشیدی ). خشتک پیراهن . (آنندراج ). خشتچه : سوژه ٔ پیرهن و جبه . (فرهنگ اسدی ). || آن پارچه که از سر تریز ببرند، تا خشتک بر آن دوزند. (برهان ) (فرهنگ...
-
خشتک
لغتنامه دهخدا
خشتک . [ خ ِ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر خشت . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). خشتچه . خشت کوچک . || پارچه ٔ چارگوشه زیر بغل جامه . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). بغلک . خشتچه . سوزه . سونچه . لبنةالق...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) شیر دوشیدن .(ناظم الاطباء) (از برهان ) دوشیدن . (آنندراج ): المخانة؛ آن اشتر که گردن بکشدنزدیک دوختن . (دهار). النعوس ؛ آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن . (مهذب الاسماء) : و آن گنده پیررا پسری بود یتیم و درویش بودند و معیشت ایشان...
-
شصت
لغتنامه دهخدا
شصت . [ ش َ ] (عدد، ص ، اِ) شست . عدد پس از پنجاه و نه وپیش از شصت و یک . ستون . ستین . شش بار ده . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه 60 و در حساب جمل «س » باشد. (یادداشت مؤلف ). شش دفعه ده . (ناظم الاطباء) : بجای خشتچه گر شصت نافه بردوزی هم ایچ کم نشود گ...
-
کم شدن
لغتنامه دهخدا
کم شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تعداد چیزی کاسته شدن . کاستن . (فرهنگ فارسی معین ). نقصان . (ترجمان القرآن ). انتقاص . (زوزنی ) (منتهی الارب ). قلیل گشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به جای خشتچه گرشصت نافه بردوزی هم ایچ کم نشود بوی گنده از ...
-
گنده
لغتنامه دهخدا
گنده . [ گ َ دَ / دِ ] (ص ) گندیده و عفن . فژغند. (لغت فرس ). شَماغَنده . شَمغَند. شَمغَنده . (برهان ). غَسّاق . منتن . (منتهی الارب ). متعفن : معذور است ار با تو نسازد زنت ای غرزآن گنده دهان تو و زآن بینی فرغند. عماره .به جای خشتچه گر بیست نافه بردو...