کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسف
/xasf/
معنی
۱. فرورفتن در زمین.
۲. فرورفتن (زمین).
۳. کمیوکاستی گرفتن.
۴. خواری؛ پستی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسف
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ناپدید کردن . 2 - به زمین فرو شدن .
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ َ ] (ع اِ) نقصان . کمی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || مخرج آب چاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرورفتگی و پستی و مغاکی ظاهر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خُسف . (از منتهی الارب ) (از اق...
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ماده شتر و در زمستان زود خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خسفت الناقه . || خسیف و پرشیر گردیدن ماده شتر و در سرما زود خشک شدن آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). منه ...
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ َ س َ ] (اِ) چهارمغز و گردکان . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ابر بسیارآب که از جانب چشمه برآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ ُ ] (ع اِ) فرورفتگی و مغاک و پستی ظاهر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خَسف . || چهار مغز و گردکان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (یادداشت بخطمؤلف ). || دست نخورده بهمان حالت قبل . منه : دع الامر بخسف ؛ ...
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ ُ س ُ ] (ع اِ) این کلمه جمع است «خاسف » و «خَسوف » و «خَسیف » و «خَسیفَه » را.
-
خسف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xasf ۱. فرورفتن در زمین.۲. فرورفتن (زمین).۳. کمیوکاستی گرفتن.۴. خواری؛ پستی.
-
واژههای مشابه
-
خَسَفَ
فرهنگ واژگان قرآن
پنهان شد(خسوف قمر به معناي پنهان شدن قرص ماه و پوشيده شدنش به ظلمت و سايه است ، و اگر گفته شود : خسف الله به الأرض معنايش اين است که خداوند او را در زمين پوشانيد)
-
خَسَفَ بِـ
فرهنگ واژگان قرآن
پنهان کرد - پوشاند(خسوف قمر به معناي پنهان شدن قرص ماه و پوشيده شدنش به ظلمت و سايه است ، و اگر گفته شود : خسف الله به الأرض معنايش اين است که خداوند او را در زمين پوشانيد)
-
واژههای همآوا
-
خصف
لغتنامه دهخدا
خصف . [ خ َ ] (ع اِ) کفش پاره شده ای که از کفش پاره ٔ دیگر وصله شده باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خصف
لغتنامه دهخدا
خصف . [ خ َ ] (ع مص ) دوختن نعلین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || دوختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || برهم نهادن و چسبانیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خصف الورق علی بدنه ؛ بر هم نهاد و چسبانید بر...
-
خصف
لغتنامه دهخدا
خصف . [ خ َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ خصفة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).