کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسروی
/xosra(o)vi/
معنی
۱. مربوط به خسرو.
۲. (حاصل مصدر) پادشاهی.
۳. لایق و درخور پادشاه؛ شاهانه.
۴. [مجاز] خوب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sovereignty, throne
-
جستوجوی دقیق
-
خسروی
فرهنگ فارسی معین
(خُ رَ)(ص نسب .)1 - شاهانه . 2 - درخور پادشاه .
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری قاین سه هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی قاین به بیرجند، جلگه ، معتدل ، آب آن از قنات ، محصول آن غلات و زعفران ، شغل اهالی آنجا زراعت و مالداری و قالیچه...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54 هزارگزی شمال باختری شوسف و 14 هزارگزی خاور هشتوکان ، کوهستانی ، معتدل ، آب از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت ، راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام او جمال الدین ابوبکربن المساعد، مکنی به ابوالمشاهد و از شاعران دربار غزنویان است . گویند لقب خسروی بدانجهت گرفت که معاصر ملک خسرو غزنوی آخرین شاه غزنویان بود و بدان نسبت تخلص خود را خسروی کرده است او را خسروی بخارائی نیز...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن است میان میاندشت و منصوری در 851 هزارگزی جنوب تهران . (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 این نقطه چنین تعریف شده است : نام یکی ازایستگاههای راه آهن بین اهواز و بندر شاهپور در بخش مرکزی شهر...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام محلی است از ایران بسرحد ایران و عراق نزدیک قصرشیرین میان قصرشیرین وخانقین واقع در هفتصد و هفتاد و شش هزارگزی تهران . (یادداشت به خط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی ایران این نقطه چنین توصیف شده است : قصبه ای است در 21 هزارگز...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام وی ملا محمد افندی است و او یکی از اعاظم علمای عثمانی است که به مقام مشیخت اسلامی عثمانی رسید. پدرش فرامزر از رومیان و بقولی فرانسوی است . او در نزد برهان الدین حیدر هروی و سایر علمای اعلام تحصیل علوم کردو سپس در مدرسه ٔ ...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) وی از شاعران ماوراءالنهر است و ممدوح او عبداﷲخان اوزبک بوده . و این بیت از اوست :طفل اشکم خویش را رسوای مردم کرده است میدود هر سو نمیدانم کرا گم کرده است .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) وی از شاعران قرن نهم هجری قمری عثمانی است و این بیت از اوست :یانکه آلوب رقیبی ایلدک سیر چمن یانکه قالو رمی ای سرو سهی سیرایله سن .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) یکی از شاعران قرن نهم هَ . ق . است . امیر علیشیرگوید: مردی دعوی دار و بزرگ منش و تندخوی بود و گاهی که شعر خواست خواند پیش از آن در کلام خود چنان ادائی می کردند کس را مجال دخل نمی ماند ضرورة تحسین بایست کرد و دیوانش در میان م...
-
خسروی
لغتنامه دهخدا
خسروی . [ خ ُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب بسلطنت و پادشاهی . (ناظم الاطباء) : ندانست مرد جوان زال رابرافراخت آن خسروی یال را. فردوسی .بر آن باره خسروی برنشست یکی تیغ هندی گرفته بدست . فردوسی .خروشان بسر برپراکند خاک همه جامه ٔ خسروی کرده چاک . فردوسی .سیه ج...
-
خسروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خسرو) xosra(o)vi ۱. مربوط به خسرو.۲. (حاصل مصدر) پادشاهی.۳. لایق و درخور پادشاه؛ شاهانه.۴. [مجاز] خوب.
-
واژههای مشابه
-
گنج خسروی
لغتنامه دهخدا
گنج خسروی . [ گ َ ج ِ خ ُ رَ / رُو ](اِخ ) نام گنجی که پرویز نهاده بود. (شمس اللغات ).
-
گوارش خسروی
لغتنامه دهخدا
گوارش خسروی . [ گ ُ رِ ش ِ خ ُ رُ / رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را گوارش عنبر نیز نامند و آن را پادشاهان ایران به کار میداشتند. بیماریهای برد و مخصوصاً کلیوی آن را سود دارد و قوه باه بیفزاید وفالج و لقوه و رعشه و خفقان را نافع باشد و حفظ و ذهن بی...