کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزینه خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احمدخان
لغتنامه دهخدا
احمدخان . [ اَ م َ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد (ص 408): ملکشاه بن محمد... پادشاهی خجسته دولت و سایه ای بود بر سپاهی و رعیت ، پس سوی ماوراءالنهر رفت ، وسمرقند بستد بحرب ، و خانه ٔ خانیان از تخمه ٔ افراسیاب و خزینه های ایشان جمله با احمدخا...
-
نقب زدن
لغتنامه دهخدا
نقب زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری ، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن . مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن : خطری کرده و در گ...
-
صندوق پیل
لغتنامه دهخدا
صندوق پیل . [ ص َ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هودج پیل که بر آن نشینند. (آنندراج ). برجی که بر پشت پیل نهند. (ولف ذیل کلمه ٔ صندوق ). محفظه مانندی که در جنگها بر پشت پیل نهند و در آن نشینند و بدشمن حمله برند : به یک سو کشیدند صندوق پیل جهان شد بکر...
-
نقب افکن
لغتنامه دهخدا
نقب افکن . [ ن َاَ ک َ ] (نف مرکب ) نقب زن . آنکه در خانه ٔ کسی نقب زند. (آنندراج ). دزد خانه . (ناظم الاطباء) : بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم نقب افکن خزینه ٔ ترکان صبحگاه . خاقانی .رفوکاری ز نقب افکن نخواهندبسان حک کاغذ از تبرزن . امیرخسرو (آنن...
-
دولچه
لغتنامه دهخدا
دولچه . [ چ َ/ چ ِ ] (اِ مصغر) دول کوچک . (ناظم الاطباء). دلو کوچک . دول خرد. (یادداشت مؤلف ). دول چرمین . (آنندراج ). || ظرف دسته داری که بدان آب بردارند. (ناظم الاطباء). ظرف مسین که زنان در حمامها آب با آن ازطاس برگیرند و ظرفی مسین یا چرمین که با ...
-
بادگان
لغتنامه دهخدا
بادگان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) حافظ و حفظکننده . (برهان ) (انجمن آرا). حافظ و نگاهدار. (ناظم الاطباء). حافظ خانه . (آنندراج ). || خازن و خزانه دار.(برهان ). خازن و خزینه دار. (ناظم الاطباء). پاسبان گنجینه . گنجور. خزانه . (آنندراج از برهان . در برهان خ...
-
گره گشادن
لغتنامه دهخدا
گره گشادن . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن گره . گره بسته را گشودن . و با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد:- گره گشادن از ابرو ؛ چهره را بازنمودن . گشاده رو گشتن : گره بگشای ز ابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی . نظامی .- گره گشادن از خ...
-
هلالی
لغتنامه دهخدا
هلالی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به هلال . || به شکل هلال . کمانی . خمیده : خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست . خاقانی .وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته . خاقانی .گره بگشای زابروی هلالی ...
-
هزینه کردن
لغتنامه دهخدا
هزینه کردن . [ هََ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج کردن . صرف کردن مال و پول و جز آن : سرت را برگیرم و همه ٔ گنج خانه ٔ تو بر آتش خانه هزینه کنم . (تاریخ بلعمی ). عمر خواسته ٔ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی ).هزینه به اند...
-
ابورافع
لغتنامه دهخدا
ابورافع. [ اَ ف ِ ] (اِخ ) هرمز یا ابراهیم یا اسلم قبطی . یکی از صحابه و مولی رسول صلی اﷲعلیه وآله . بطوری که از فهرست نجاشی معلوم میشود او نخستین کس است که در اسلام فقه نوشت و کتاب او موسوم به کتاب السنن والاحکام والقضایا است . ابورافع با امیرالمؤم...
-
هم خوابه
لغتنامه دهخدا
هم خوابه . [ هََ خوا / خا ب َ /ب ِ ] (ص مرکب ) در آخر این لفظ «ها» زاید است ) زن . هم بستر. هم بالین . همسر. زوجه . (آنندراج ) : نیم شبی پشت به همخوابه کردروی در آسایش گرمابه کرد. نظامی .همخوابه ٔ عشق و همسر نازهم خازن و هم خزینه پرداز. نظامی .که را ...
-
بهاءالدوله
لغتنامه دهخدا
بهاءالدوله . [ ب َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) علی بن احمد جامجی . از اوایل جوانی در ارتقای مدارج ملک و دولت و ارتفاع اعلام حشمت مجهود خود مبذول فرمود، تا آخر به اولین پایه از مراتب دولت که همت به اکتساب آن مصروف داشت ، برسید. آنچه در ایام شهامت او کفایت شد...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...
-
دگران
لغتنامه دهخدا
دگران . [ دِ گ َ ] (ضمیر مبهم ) ج ِ دگر. دیگران . رجوع به دگر و دیگر شود. || دیگران . اشخاص دیگر. کسان دیگر. افراد دیگر جز خود : از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوزوز شمار دگران چون در تیم دودر است . لبیبی .من در دگران زآن نگرم تا بحقیقت قدر توبدانم که ...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ لات ت ] (اِخ ) نام بتی از قبیله ٔ ثقیف در طائف . (مفاتیح ). نام آن بتی است که ثقیف آن را پرستیدندی . (ترجمان جرجانی ). نام بتی است : و قراء بها ابن عباس و عکرمه و جماعة. سُمی بالذی کان یلت عنده السویق بالسمن ثم خفف . (منتهی الارب ). رجوع به ب...