کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزان و بهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خزان و بهار
فرهنگ گنجواژه
گذشت ایام.
-
واژههای مشابه
-
صراف خزان
لغتنامه دهخدا
صراف خزان . [ ص َرْ را ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از خورشید است . || بادخزان . || فصل خزان . (برهان ) : گرنه صراف خزان کیسه فشان شد در باغ چو چمن ها ز زهابش همه یکسر ذهب است . انوری (از انجمن آرای ناصری ).مؤلف آنندراج این بیت را به ملا...
-
باد خزان
لغتنامه دهخدا
باد خزان . [ دِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد خریف . باد پائیز. باد برگ ریزان : حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟ حافظ.رجوع به باد، باد پائیز وباد برگ ریزان شود.
-
خزان حنا
لغتنامه دهخدا
خزان حنا. [ خ َ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زردی رنگ حنا. (غیاث اللغات ).
-
خزان شدن
لغتنامه دهخدا
خزان شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )وقت خزان آمدن . || زرد شدن رنگ برگها. || پژمرده شدن . || ریختن برگها.
-
خزان خورده
لغتنامه دهخدا
خزان خورده . [ خ َ خوَرْ / خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خزان رسیده . پژمرده : گفت که سروا چه خزان خورده ای کاب ز جوی ملکان خورده ای .نظامی .
-
خزان دیده
لغتنامه دهخدا
خزان دیده . [ خ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خزان رسیده . پژمرده . (آنندراج ) : لیلی سمن خزان ندیده مجنون چمن خزان رسیده .نظامی .
-
خزان رسیده
لغتنامه دهخدا
خزان رسیده . [ خ َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پژمرده . خزان دیده : مجنون چو گل خزان رسیده می گشت میان آب دیده . نظامی .کای تازه گل خزان رسیده رفتی ز جهان جهان ندیده . نظامی .لیلی سمن خزان ندیده مجنون چمن خزان رسیده .نظامی .
-
خزان دار
دیکشنری فارسی به عربی
امين الصندوق
-
بی خزان
دیکشنری فارسی به عربی
شجرة دائمة الخضرة
-
جستوجو در متن
-
نوبهار
لغتنامه دهخدا
نوبهار. [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب )بهار نو. (انجمن آرا). ربیع. فصل بهار. (ناظم الاطباء). آغاز فصل بهار. فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین ). فصلی است از فصول اربعه . (از برهان قاطع) : چون لطیف آمد به گاه نوبهاربانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز. رودکی .آمد این...
-
برگ ریز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bargriz ۱. (زیستشناسی) گیاهی که در زمستان برگهای آنها میریزد و در بهار دوباره سبز میشود.۲. (اسم) پاییز؛ خزان.
-
گرازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] gorāzidan با ناز و تکّبر راه رفتن؛ خرامیدن: ◻︎ باغ ملک تو را مباد خزان / تا در او چون بهار بگرازی (انوری: ۴۷۸).