کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرگوش زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
موی خرگوش یا مرغوز
دیکشنری فارسی به عربی
شعر الانغورة
-
شکار خرگوش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارنب
-
اسم حیوان دست اموز (مثل خرگوش)
دیکشنری فارسی به عربی
ارنب
-
لا نه خرگوش و امثال ان
دیکشنری فارسی به عربی
فتحة
-
جستوجو در متن
-
snickered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، پوزخند زدن، نیشخند زدن، با صدا خندیدن
-
hooped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، حلقه زدن به، تسمه زدن، احاطه کردن
-
snicker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، پوزخند، شیهه کشیدن نیشخند، پوزخند زدن، نیشخند زدن، با صدا خندیدن
-
snick
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، چفت، قسمت، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، کشیدن، بحرکت اوردن سهم
-
ramble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، سخن بی ربط، سخن بی معنی، ولگردی، پریشانی، بی هدفی، سر گردانی، کردن، پرسه زدن
-
دموج
لغتنامه دهخدا
دموج . [ دُ ] (ع مص ) درآمدن در چیزی و استوار شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). محکم شدن چیزی در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). درآمدن در چیزی و پنهان شدن در آن . (ناظم الاطباء). || گام کوتاه زدن و بشتاب دویدن خ...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
فتحة
دیکشنری عربی به فارسی
روزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن , تخم گذاشتن , تخم دادن , جوجه بيرون امدن , جوجه گير ي , درامد , نتيجه , خط انداختن , هاشو...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را درنیابد گوش ِ خر. مولوی . || (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). ...
-
شکار
لغتنامه دهخدا
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطیاد؛ شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). موضوع شکار در جهان امروز دارای اهمیت زیاد است و به ...
-
نفس
لغتنامه دهخدا
نفس . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) دم . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (بحر الجواهر). دمه . (دهار) (مهذب الاسماء). هوائی که از دهان موجود زنده در حال تنفس خارج شود. (از بحر الجواهر). و آن جذب نسیم است از راه بینی یا دهان برای ترویح قلب...