کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمای هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرمای بی خسته
لغتنامه دهخدا
خرمای بی خسته . [ خ ُ ی ِ خ َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان ، آلت تناسل . (آنندراج ).
-
موش خرمای زمینی
دیکشنری فارسی به عربی
سنجاب
-
جستوجو در متن
-
وقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] vaql درخت مقل؛ نوعی درخت خرمای هندی.
-
حومر
لغتنامه دهخدا
حومر. [ ح َ م َ ] (ع اِ) تمر هندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرمای هندی . (برهان ).
-
رانج
لغتنامه دهخدا
رانج . [ ن ِ ] (ع اِ) خرماییست سیاه ، نرم و تابان . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). خرمای املس . (یادداشت مؤلف ). یکنوع خرمایی تابان سیاه . (ناظم الاطباء) . || جوز هندی . (از اقرب الموارد). جوز هندی ؛ یعنی چارمغز که بهندی اخروت است...
-
خبجه
لغتنامه دهخدا
خبجه .[ خ َ ج َ ] (اِ) تمر هندی . خرمای هندی . (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگری ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 379).
-
جابرسری
لغتنامه دهخدا
جابرسری . [ ] (اِخ ) دهی است آبادان بهندوستان و با نعمت بسیار و اندر وی خرمای هندی و خیار شنبر بسیار بود. (حدود العالم ص 44).
-
دوم
لغتنامه دهخدا
دوم . [ دَ ] (ع اِ) درخت بوی جهودان . و به هندی کوکل است . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). خرمای هندی . (دهار) (ملخص اللغات ). به لغت مغربی خرماست . (تخفه ٔ حکیم مؤمن ). درخت خرمای هندی . (مهذب الاسماء). درختی که صمغ آن مقل است . مقل . وقل . ثمرآن ...
-
تمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تُمُور و تُمْران] (زیستشناسی) tamr ۱. خرما.۲. = 〈 تمرهندی〈 تمر هندی: (زیستشناسی)۱. درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گلهای زرد یا سرخرنگ، چوب سخت و سنگین، و برگهای دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه میباش...
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) شستن . شوئیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : پس زن اسماعیل گفت که اگر فرونمی آیی همچنین سر فرودآور تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشورم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رگها را از خلطهای بد بشورد. (راحةالصدور راوندی ). در تابستان برسد و...
-
غضف
لغتنامه دهخدا
غضف . [ غ َ ض َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی گوش . سست گوش گردیدن . (منتهی الارب ): غضف سگ ؛ فروهشتگی گوش آن و خم شدن آن به پشت خلقةً. (از قطر المحیط) . سستی گوش . (مهذب الاسماء). || (مص ) تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ). غضف لیل ؛ تاریک شدن و تیره گردیدن ش...
-
فث
لغتنامه دهخدا
فث . [ ف َث ث ] (ع اِ) به عربی اسم ارزن است ، به هندی باجری نامند. نبات آن شبیه به نبات ذرت و حب آن شبیه به جاورس است . و اهل هند آن را بسیار میخورند نان آن پخته و دیگر انواع . (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است که در خشکسال نان دانه ٔ آن خورند یا آن ر...
-
کلهو
لغتنامه دهخدا
کلهو. [ ک َ ](اِ) درختی است از دسته ٔخرمالو جزو تیره های نزدیک به تیره ٔ زیتونیان ، و میوه ای شبیه به خرما دارد و معمولاً دوپایه است و در تمام جنگلهای شمالی ایران وجود دارد. آمبرو. اربا. اربه . خرما. خرمنی . خرمندی . خروندی . انجیرخرما. اندی خرما. ای...
-
بلادر
لغتنامه دهخدا
بلادر. [ ب َ دُ ] (هندی ، اِ) میوه ایست که به خسته ٔ خرمای هندی مشابهت دارد و مغز او شیرین باشد و پوست او سیاه بود و برو سوراخها بود همچنان که بر پوست بادام ،و در آن سوراخها بر شبه عسل چیزی باشد که چون بر اندام زنند ریش گرداند. (از تذکره ٔ ضریر انطاک...
-
تمر هندی
لغتنامه دهخدا
تمر هندی . [ ت َ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است بزرگ که درهند شرقی و افریقا روید و از بر آن قرصهایی سازند که در مداوا بکار برند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). درختی است از محصولات منطقه ٔ محترقه و ممالکی که تا به 30 درجه ٔ عرض شمالی واقع...