کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) اسبی است مر بنی ابی ربیعة را. (منتهی الارب ).
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب راشدبن منفی بن شماس است . (منتهی الارب ).
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی است . (منتهی الارب ).
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
-
خرماء
لغتنامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَم . رجوع به اخرم شود. || گوش شکافته و سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از قاموس ). || لب چاک . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || هر پشته ای که از آن ...
-
واژههای مشابه
-
خرماء پارسی
لغتنامه دهخدا
خرماء پارسی . [ خ ُ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از خرما. (یادداشت بخط مؤلف ): درخت خرماء پارسی ، از هر چهار درخت خراج یک درم . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 93).
-
خرماء هندی
لغتنامه دهخدا
خرماء هندی . [ خ ُ ءِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمر هندی بنزد قدما. (یادداشت بخط مؤلف ) (از ناظم الاطباء). دَوْم . (ملخص اللغات ).
-
خرماء قسب
لغتنامه دهخدا
خرماءقسب . [ خ ُ ءِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرماخارک . خرماخرک . (یادداشت به خط مؤلف ) : آبی و امرود و آنچه که به تازی زعرور گویند و خرماء قسب ... طبع را خشک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و خرماءقسب موافق بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرماء قسب و...
-
جستوجو در متن
-
ادقال
لغتنامه دهخدا
ادقال . [ اِ ] (ع مص ) ادقال نخل ؛ بلایه آوردن خرما. (منتهی الارب ). با خرماء بد شدن درخت . (تاج المصادر بیهقی ). دَقَل آوردن خرمابن . || ادقال شاة؛ لاغر و خرد گردیدن گوسفند.
-
بر بر افکندن
لغتنامه دهخدا
بر بر افکندن . [ ب َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن درخت . بارور ساختن . تلقیح : دگر آنکه تا او را [ درخت نخل را ] بر برنیفکنند و پیوند نکنند بر بر نیاورد. (فتوح 3:217). و مأبوره درخت خرماء پیراسته و بر بر افکنده باشد. یعنی پیوند کرده . (فتوح...
-
پشته
لغتنامه دهخدا
پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی (از کلیله و د...