کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرفه
/xorfe/
معنی
گیاهی خودرو و یکساله با ساقۀهای سرخ، برگهای سبز، و تخمهای ریز، سیاه، لعابدار، و نرمکننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرفه
فرهنگ فارسی معین
(خُ فِ یا فَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیره ای به نام خرفه ، جزو ردة جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است . تخم آن در پزشکی به کار می رود. پرپهن ، فرفهن ، فرفین ، بوخله ، خفرج و بقلة الحمقاء نیز گویند.
-
خرفه
لغتنامه دهخدا
خرفه . [ خ ُ رَ ف َ ] (اِخ ) دهی است میان سنجار و نصیبین و احمد مقری ابن مبارک بن نوفل از این ده است . (از منتهی الارب ).
-
خرفه
لغتنامه دهخدا
خرفه .[ خ ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلةالحمقاء معروف است . گویند در اصل بقلةالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلةالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) ...
-
خرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خفرج، ختفرج› (زیستشناسی) xorfe گیاهی خودرو و یکساله با ساقۀهای سرخ، برگهای سبز، و تخمهای ریز، سیاه، لعابدار، و نرمکننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
-
خرفه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xolfa طاری: xorfa طامه ای: xorfa طرقی: xorfa کشه ای: xolfa نطنزی: xorfa
-
واژههای مشابه
-
Portulaca
خُرفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از خُرفهایان علفی یکسالۀ گوشتی گسترده بر روی زمین با 40 تا 100 گونه که برگهای قاشقی و ساقههای قرمز و گلهایی دارند که در نور خورشید میشکفد
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] (ع اِ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه چیده شده از میوه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : التمر خرفة الصائم . (از منتهی الارب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة.[ خ َ رِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث خرف . زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
Portulacaceae
خُرفهایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از میخکسانان علفی یا درختچهای با حدود بیست سرده و 580 گونه که پراکنش جهانی دارند، اما بیشتر در مناطق نیمهخشک نیمکرۀ جنوبی مثل افریقا و استرالیا و امریکای جنوبی میرویند
-
خرفه ٔ دشتی
لغتنامه دهخدا
خرفه ٔ دشتی . [خ ُ ف َ / ف ِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقلة حمقاء بریه . طیلافیون . ایلیقبرا. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کاچی و تخم خرفه
لهجه و گویش تهرانی
خوراک زائو
-
جستوجو در متن
-
بخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوخل، بوخله، بیخیله، بخیله› (زیستشناسی) [قدیمی] boxle ۱. = خرفه۲. تخم خُرفه.