خرفه .[ خ ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلةالحمقاء معروف است . گویند در اصل بقلةالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلةالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) (از برهان قاطع). فرفین . فرفه . فرفحیز. فرفیه . بقلةالمبارکه . بقلةاللینه . چکوک . وَشینَگ . بلبن . کف . قینا. کلنگ . کلنگک . نوحل . بوخله . رجله . بی خیله . ختفرج . زریرا. بخله . بخیله . خفرج . گیاه نمناک . تورک . پی خیله . خوک . مویزآب .دندان سا. تخمگان . (یادداشت بخط مؤلف ) :
کسی را کو تو بینی درد سرفه
بفرمایش تو آب دوغ و خرفه .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.