کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرد و خاکشی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پول خرد
دیکشنری فارسی به عربی
تغيير , نقد
-
بسیار خرد
دیکشنری فارسی به عربی
دقيقة
-
خرد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ازمة , انهر
-
خرد گشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي
-
بی خرد
دیکشنری فارسی به عربی
عنيف
-
پول خرد
لهجه و گویش تهرانی
سکه های کم ارزش
-
تباه خرد گردانیدن
لغتنامه دهخدا
تباه خرد گردانیدن . [ ت َ خ ِ رَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دیوانه گردانیدن کسی را: تخبیل ؛ تباه خرد گردانیدن . اختبال . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تره خرد نکردن
لغتنامه دهخدا
تره خرد نکردن . [ ت َرَ / رِ خ ُن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، بی اعتنایی کامل . کمترین ارزشی برای کسی قایل نبودن : فلان برای توتره خرد نمیکند، یعنی کمترین اعتنایی به تو نمیکند.
-
حساب نهایت خرد
لغتنامه دهخدا
حساب نهایت خرد. [ ح ِ ب ِ ن َ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) حساب ریز. ارقام بی نهایت ریز. حساب بی نهایت کوچک . رجوع به حساب شود.
-
پول خرد برنجی
دیکشنری فارسی به عربی
نحاس
-
صدای جرنگ (مثل صدای افتادن پول خرد) چسبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تعلق
-
جستوجو در متن
-
شیوران
لغتنامه دهخدا
شیوران . [ شی وَ ] (ترکی ، اِ) خاکشی (اعم از خاکشی حوض یا خاکشی خوردنی ). (یادداشت مؤلف ). اسم ترکی خبه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خاکشیر. || جانورکهایی که در آبهای راکدمانده پدید آید برنگ سرخ و زرد. (یادداشت مؤلف ).
-
یخمال
لغتنامه دهخدا
یخمال . [ ی َ ] (ن مف مرکب ) مالیده با یخ .- خاکشی یخمال ؛ خاکشی که یخ بر آن مالند و سرد کنند و برای رفع اسهال به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف ).- یخمال کردن خاکشی ؛ یخ بر خاکشی و امثال آن مالیدن و سرد کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
شفترک
لغتنامه دهخدا
شفترک . [ ش ِ ت َ رَ ] (اِ) خاکشی و علف خاکشی . (ناظم الاطباء). خاکشیر.(فرهنگ فارسی معین ). گیاهی است که شتر خورد و در اصفهان خاکشی گویند و آن تخم خوب کلان است و به عربی خمخم گویند. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اسم شیرازی خبه است . (تحفه ٔ حکی...
-
خاکشی
لغتنامه دهخدا
خاکشی . (اِ) خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند. (برهان قاطع). نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خُبَّه (به لغت اصفهانیان ). گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیس...