خاکشی . (اِ) خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند. (برهان قاطع). نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خُبَّه (به لغت اصفهانیان ). گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیسنبریوم سوفیا دیده میشود. (از کتاب گیاه شناسی حسین گل گلاب ). خَفَبج .
- امثال :
خاکشی نبات بحلقم نکرده ای ؛ یعنی لطف و محبتی که چنان باید نکرده ای .
فلان خاکشی مزاج است ؛ یعنی سازگار و سازنده با هر جریانی است .
- خرد و خاکشی ؛ ریزریز. بسیار خرد.
- خاکشی یخ مال ؛ خاکشی که بایخ سایند تا سخت سرد شود و بیمار را دهند در بیماری اسهال . رجوع به خاکشو و خاکژی و خاکشیر شود.
|| (اِ) حیوانهای ریز برنگ سرخ و مایل بتدویر که غالباً در حوضها که آب مانده دارند پیدا آید.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.