کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدای بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدای بین
لغتنامه دهخدا
خدای بین . [ خ ُ ] (نف مرکب ) خدابین . آنکه خدای بین است . آنکه در امور توجه بخدای دارد. دیندار. آنکه بیک چشم زدن غافل از خدای نباشد. مقابل خودبین : وآن کس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش . خاقانی .نظر خدای بینان ز سر هوا نباشدسفر نیازمندان ز...
-
واژههای مشابه
-
کیهان خدای
لغتنامه دهخدا
کیهان خدای . [ ک َ / ک ِ خ ُ ] (اِخ ) خدای کیهان . خدای جهان . خداوند عالم : چو نیکی نمایدْت کیهان خدای تو با هر کسی نیز نیکی نمای . فردوسی .چنین پنج هفته خروشان به پای همی بود در پیش کیهان خدای .فردوسی .
-
گیتی خدای
لغتنامه دهخدا
گیتی خدای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) خدای گیتی . پروردگار جهان . آفریننده ٔ جهان : چو نیکی نمایدت گیتی خدای تو با هر کسی نیز نیکی نمای . اسدی .جوانمرد گفت ای ز گیتی خدای به پیغمبری خلق را رهنمای . نظامی .نظر کن در این جام گیتی نمای ببین آنچه خواهی ز گیتی خ...
-
خدای واحد
فرهنگ واژههای سره
خدای یکتا
-
یک خدای
لغتنامه دهخدا
یک خدای . [ ی َ / ی ِ خ ُ ] (اِخ ) خدای واحد. احد. خدای یگانه : پس ازآفرین گفت کز یک خدای همی خواستم تا بود رهنمای .فردوسی .چنین بود پیغام کز یک خدای بخواهم که او باشدم رهنمای . فردوسی .به نام جهان آفرین یک خدای که رستم نگرداند از رخش پای . فردوسی .م...
-
computer guru
خدای رایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] شخص صاحب صلاحیت و توانا در زمینه فنّاوری رایانه و محاسبات رایانهای
-
پیر خدای
لغتنامه دهخدا
پیر خدای . [ رِ خ ُ ] (اِخ ) کنایه از عثمان بن عفان است . (از آنندراج ).
-
توران خدای
لغتنامه دهخدا
توران خدای . [ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدای توران . پادشاه توران . فرمانروای توران : مگر شاه ارجاسب توران خدای که دیوان بدندی به پیشش بپای . دقیقی .هیونی فرستاد بگذارد پای بیامد به نزدیک توران خدای . فردوسی .رجوع به توران شود.
-
دوران خدای
لغتنامه دهخدا
دوران خدای . [ دَ / دُو خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زناکار وروسپی باره . (ناظم الاطباء). فاسق و فاجر را گویند.
-
دش خدای
لغتنامه دهخدا
دش خدای . [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدا. رجوع به دش خدا شود.
-
کابل خدای
لغتنامه دهخدا
کابل خدای . [ ب ُ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه کابل : برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه ٔ زال زابل خدای . فردوسی .به یک دست مهراب کابل خدای بیکدست گستهم جنگی بپای . فردوسی .چهارم چو مهراب کابل خدای که سالار شاهست با فر و رای . فردوسی .همی رفت مهر...
-
مهمان خدای
لغتنامه دهخدا
مهمان خدای . [ م ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) میزبان .خداوند خانه ای که در آن مهمانی باشد : عادت مطربان چنان باشد که چون سیم خواهند گویند می رویم ،تا مهمان خدای او را سیم دهد. (سمک عیار ج 1 ص 61).
-
ماه خدای
لغتنامه دهخدا
ماه خدای . [ خ ُ ](اِخ ) نام فرشته ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ایران خدای
لغتنامه دهخدا
ایران خدای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) پادشاه ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : سران را که بد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خواندند ایران خدای .فردوسی .