کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدایگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خدایگان
/xodāygān/
معنی
۱. مالک.
۲. (اسم) پادشاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صاحب، مالک
۲. امیر، پادشاه ≠ بنده
دیکشنری
overlord, patron
-
جستوجوی دقیق
-
خدایگان
واژگان مترادف و متضاد
۱. صاحب، مالک ۲. امیر، پادشاه ≠ بنده
-
خدایگان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) 1 - مالک بزرگ . 2 - پادشاه بزرگ .
-
خدایگان
لغتنامه دهخدا
خدایگان . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گماشته خدا بر خلق . (المعجم ). پادشاه بزرگ . (برهان قاطع)(صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ) (انجمن آرای ناصری ). پادشاه . (از شرفنامه ٔ منیری ). بزرگ . سرور : خوبان همه سپاهند اوشان خدایگانست مر نیک بختیم را بر روی او نشان است ...
-
خدایگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xodāygān ۱. مالک.۲. (اسم) پادشاه.
-
جستوجو در متن
-
خدایگانی
لغتنامه دهخدا
خدایگانی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدایگان . حالت خدایگان . ریاست . بزرگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب خدایگانی یابد امیر دارد کار. فرخی .خدایگانی جز مر ترا همی نسزدخدایگان جهان باش و از جهان برخور. فرخی .حجت مملکت بقو...
-
گان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gān علامت نسبت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بازارگان، گروگان، رایگان، خدایگان.
-
ملک مروت
لغتنامه دهخدا
ملک مروت . [ م َ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) که مروت شاهان دارد. چون ملوک در جوانمردی و بخشندگی : آن هم ملک مروت و هم نامور ملک وآن هم خدایگان سیر و هم خدایگان .فرخی .
-
خداوندگار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آقا، ارباب، خواجه، سرور، مخدوم، مولا ۲. صاجب، مالک ۳. پادشاه، خدایگان، سلطان ≠ بنده
-
اوشان
لغتنامه دهخدا
اوشان . (اِ) به معنی آنهاست که جمع غایب باشد. (برهان ). او. آنها : خوبان همه سپاهند اوشان خدایگان است مرنیکبختیم را بر روی او نشان است .رودکی .
-
مالک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارباب، دارا، دارنده ۲. صاحب، صاحبخانه، ملکدار، موجر ۳. آقا، مخدوم ۴. خداوند، خدایگان، ذیحق ≠ مستاجر
-
مروت ورز
لغتنامه دهخدا
مروت ورز. [ م ُ رُوْ وَ وَ ] (نف مرکب ) مروت ورزنده . دارای مروت و جوانمردی : خدایگان خردپرور مروت ورزبلندهمت و زایرنواز و حرمت دان .فرخی .
-
فرنوش
واژهنامه آزاد
نام اصیل ایرانی؛ از شاهزاده های سلسلۀ ماد؛ 1) فرن= شاهوار، خدایگان؛ و اوش= هوش؛ فرنوش= هوش خدایگانی 2) عصارۀ شکوه و جلال
-
کعبه شناس
لغتنامه دهخدا
کعبه شناس . [ ک َ ب َ یا ب ِ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ کعبه . آنکه کعبه شناسد. عارف به کعبه : خاطر خاقانی از آن کعبه شناس شد که اودر حرم خدایگان کرده بجان مجاوری .خاقانی .
-
عقل گزین
لغتنامه دهخدا
عقل گزین . [ ع َ گ ُ ] (ن مف مرکب )چیزی که پسندیده ٔ عقل باشد. (آنندراج ) : خدایگان صفتی کش خدای داد بهم سه چیز روح فزا و سه چیز عقل گزین .میرمعزی (از آنندراج ).