خدایگانی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدایگان . حالت خدایگان . ریاست . بزرگی . (یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب
خدایگانی یابد امیر دارد کار.
خدایگانی جز مر ترا همی نسزد
خدایگان جهان باش و از جهان برخور.
حجت مملکت بقول و بقهر
آیتی در خدایگانی دهر.