کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجسته فر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خجسته فال
لغتنامه دهخدا
خجسته فال . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه طالع نکو دارد. آنکه فال نکو دارد. آنکه فالش خجسته است . آنکه طالعش مبارک است : گفت ای مرغ اگر خبرت خیر است خجسته فال باد. (قصص الانبیاء ص 32).چون سال نو ز صدر جهان شد خجسته فال فال جهان خجسته شوداز جما...
-
خجسته فالی
لغتنامه دهخدا
خجسته فالی . [ خ ُ ج َت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خجسته طالعی . حالت خجسته طالعبودن . حالت نکوطالع بودن . حالت خوش فالی . حالت نیکوفال بودن . حالت فرخنده فال بودن . حالت فرخ فال بودن .
-
خجسته فرجام
لغتنامه دهخدا
خجسته فرجام . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ف َ ] (ص مرکب ) فرخنده فرجام . فرخ عاقبت . مبارک فرجام . نکو فرجام : در آن ایام خجسته فرجام . (از حبیب السیر چ 2 ص 125).
-
خجسته فی
لغتنامه دهخدا
خجسته فی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ف َ ] (ص مرکب ) نکوسایه . سایه مبارک . سایه با یمن ، سایه با میمنت : فرخ فری که بر سرش از ماه و آفتاب چتر است چون دو بال همای خجسته فی .منوچهری .
-
خجسته لقا
لغتنامه دهخدا
خجسته لقا. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) خجسته طلعت . خجسته رو. آن که طلعتش خجسته است . آنکه لقایش خجسته است : مهرگانش خجسته باد چنان کو خجسته پی و خجسته لقاست . فرخی .و در موضع سقاة هر خوش پسری ... خجسته لقایی ... کمر بر میان بسته . (تاریخ جها...
-
خجسته نهاد
لغتنامه دهخدا
خجسته نهاد. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) با نهاد خجسته . با نهاد مبارک . با نهاد خوش . نیکو نهاد : شیده بر طالعی خجسته نهادکرد گنبد سرای را بنیاد.نظامی .
-
خجسته همای
لغتنامه دهخدا
خجسته همای . [ خ ُ ج َت َ / ت ِ هَُ ] (اِ مرکب ) همای خجسته . همای مبارک . همای با میمنت . کنایه از خوش یمن . خوش قدم : ز ایران بیامد خجسته همای خود و نامداران پاکیزه رای .فردوسی .
-
خجسته پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xojastepey = خوشقدم
-
خجسته طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xojastetāle' خوشبخت؛ نیکبخت: ◻︎ کو پیک صبح تا گلههای شب فراق / با آن خجستهطالع فرخندهپی کنم (حافظ: ۷۰۲ حاشیه).
-
پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] peyxojaste کسی که قدمش میمون و مبارک باشد؛ خجستهپی؛ خوشقدم؛ نیکپی؛ مبارکپی: ◻︎ ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست / با من مگو بهجز سخن دلنشان دوست (سعدی۲: ۳۵۸).
-
خجسته و گجسته
فرهنگ گنجواژه
فرخنده و ملعون، متضاد.
-
جستوجو در متن
-
فرخجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farxojaste خجسته؛ میمون؛ مبارک: ◻︎ این غم دل برد یکره چون هزیمت گشت بَرْد / فرخجسته فر فروردین پدید آورد وَرد (غضایری: شاعران بیدیوان: ۴۵۸).
-
غضاری رازی
لغتنامه دهخدا
غضاری رازی . [ غ َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به غضائری رازی و مجمع الفصحاء ج 1 ص 368 و ترجمان البلاغه ٔ رادویانی شود. در همین کتاب اخیر این مطلع از او آمده است : این غم دل برد یک ره چون هزیمت گشت بردفر خجسته فر فروردین پدید آورد ورد.
-
فرخجسته
لغتنامه دهخدا
فرخجسته . [ ف َ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) از: فر (پیشاوند) + خجسته . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مبارک . میمون . (برهان ). فرخ . خجسته : فرخت باد و فرخجسته بودسده و عید فرخ و بهمن . فرخی .بزرگی و شرف و دولت و سعادت و ملک همی درفشد از این فرخجسته پرد...
-
همایون
لغتنامه دهخدا
همایون . [ هَُ] (ص ) در اصل به معنی مبارک و فرخنده است . (انجمن آرا). خجسته . فرخنده . فرخ . فرخجسته . میمون : سپاه جهاندار بیرون شدندز کاخ همایون به هامون شدند. فردوسی .بفرمود بردن به پیش سپاه درفش همایون فرخنده شاه . فردوسی .به قلب اندرآمد میان را ...