کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبیثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبیثی
لغتنامه دهخدا
خبیثی . [ خ ِب ْ بی ثا ] (ع اِمص ) خُبث . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
خبیصی
لغتنامه دهخدا
خبیصی . [ خ َ ] (اِخ ) فخرالدین عبداﷲبن فضل اﷲ الخبیصی . متوفی 1050 هَ . ق . (از هدیة العارفین ج 1 ص 650) او راست : «التذهیب فی شرح التهذیب » در علم منطق . کتاب تهذیب کتابی است مختصردر منطق از آن سعدالدین التفتازانی این کتاب در هامش حاشیه ای که عطار ...
-
خبیصی
لغتنامه دهخدا
خبیصی . [ خ َ ] (اِخ ) نام نویسنده ای است و او راست : کتاب الاحکام در علوم غریبه . رجوع به کشف الظنون در حرف کاف عربی شود.
-
جستوجو در متن
-
اقرد
لغتنامه دهخدا
اقرد. [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ قِرد، بمعنی حیوان خبیثی که عامه آنرا سعدان خوانند. (از اقرب الموارد). رجوع به قرد شود.
-
مَّارِدٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بي خير- فرد خبيثي که عاري از خير باشد (معناي کسي است که از هر خيري عاري باشد . البته اين کلمه در مورد مطلق عاري نيز استعمال دارد ، چه عاري از خير و چه عاري از غير آن لذا به صافي ،بي مويي، بي برگي و ... هم تعلق مي گيرد )
-
عفارة
لغتنامه دهخدا
عفارة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) یکی عَفار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَفار شود. || (اِمص ) خبیثی و پلیدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از اعلام زنان است . (از منتهی الارب ).
-
هجانة
لغتنامه دهخدا
هجانة. [ هَِ ن َ ] (ع اِمص ) گرانمایگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة): هو بین الهجانة. (از تاج العروس ). || نیکویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سپیدی . بیاض . (از اقرب الموارد) (از معجم مت...
-
محترس
لغتنامه دهخدا
محترس . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتراس . محتفظ. خود را پاس دارنده از چیزی . کسی که پاس می دارد از مخالفت و حراست می کند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به حصانت آن حصن از صدمه ٔ اولی و طامه ٔ کبری محترس شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 195). || آنک...
-
اصرم
لغتنامه دهخدا
اصرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن حوشب ابوهشام قاضی همدان ، هالک بود از زیادبن سعد و قرةبن خالد روایت کرد. یحیی گوید کذاب خبیثی است و بخاری و مسلم و نسایی گفته اند: حدیث او متروک است . و دارقطنی حدیث وی را منکر دانسته است و سعدی گوید در همدان بسال 202 هَ ....
-
ترحم کردن
لغتنامه دهخدا
ترحم کردن . [ ت َ رَح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحم کردن . بخشیدن و مرحمت نمودن . (ناظم الاطباء). رحم آوردن . شفقت کردن . دلسوزی کردن : حکایت امیر عادل سبکتکین با آهو ماده و بچه ٔ او و ترحم کردن بر ایشان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). این بخشایش و ترح...
-
پلیدی
لغتنامه دهخدا
پلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الا...
-
بخشودن
لغتنامه دهخدا
بخشودن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم و شفقت کردن . (برهان قاطع). شفقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). رحم کردن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ترحم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). رحمة. رحم . (تاج المصاد...
-
حاوی سنندجی
لغتنامه دهخدا
حاوی سنندجی . [ ی ِ س َ ن َن ْ دَ ] (اِخ ) حسینقلی خان بن امان اﷲخان . وی والی کردستان بوده ، فضل و دانش و حسب و نسب و همت و حشمت را جامع گشته در زمان فترت کردستان در ملک بابان سکونت جسته و هم در ریعان شباب در سنه ٔ 1263 هَ . ق . درگذشته . در نظم و ن...