کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبع
لغتنامه دهخدا
خبع. [ خ َ ] (ع مص ) مقیم گردیدن در جای . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در محلی اقامت کردن .در مکانی جای برای اقامت گرفتن . (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). در آمدن در جای .(از منتهی الارب ) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). || د...
-
واژههای همآوا
-
خب ء
لغتنامه دهخدا
خب ء. [ خ َ ] (اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
-
خب ء
لغتنامه دهخدا
خب ء. [ خ َ ] (اِخ )موضعی است به نجد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
-
خب ء
لغتنامه دهخدا
خب ء. [ خ َ ] (ع مص ) حفظ کردن . پنهان کردن . (از ترجمان عادل بن علی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء).
-
خب ء
لغتنامه دهخدا
خب ء. [ خ َ ءْ ] (ع اِ) چیز پنهان کرده . شی ٔ مخفی شده . امر پنهانی . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (منتهی الارب ) (از ترجمان عادل بن علی ) . پوشیدگی . (از غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). || بکنایه دل ، قلب ، اندرون . || خب ء الا...
-
خب ء
لغتنامه دهخدا
خب ء. [ خ ُ ] (اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
-
خبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خباء، جمع: اَخبیَة] xebā = خرگاه
-
خَبْءَ
فرهنگ واژگان قرآن
نهان -هر چيزي که در احاطه غير خود ، قرار گيرد ، بطوري که ديگر نشود ادراکش کرد(عبارت يخرج الخبء في السموات و الارض ، استعاره است ، گويا موجودات در پس پرده عدم و زير طبقات نيستي قرار داشتند و خدا آنها را يکي پس از ديگري از آنجا به عالم وجود درآورد . بن...
-
جستوجو در متن
-
مخبوع
لغتنامه دهخدا
مخبوع . [ م َ ] (ع ص ) پنهان کرده شده . (آنندراج ). خَبع لغتی در خب ء. (منتهی الارب ). مخبوء و رجوع به مخبوء شود.
-
پنهان کردن
لغتنامه دهخدا
پنهان کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان ساختن . نهان کردن . نهفتن . پوشیدن . تزمیل . اخفاء. دَس ّ. تدسیة. اسرار. راز کردن . مخفی داشتن . اختفاء. کتمان . مکتوم داشتن . کتم . اکنان . (منتهی الارب ). طمر. (دهار). اجنان . تدمیس . وَدس . (تاج ا...