کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبار
لغتنامه دهخدا
خبار. [ خ َ ] (اِخ ) محلی است نزدیک مدینه . چون پیغمبر اسلام قبل از واقعه ٔ بدر قصد قریش کرد از این محل گذشت . در کلام عرب «خبار» به زمین سستی که پرسنگ است اطلاق میشود. نام اصلی این ناحیه فیف الخبار است وآنرا «فیفاءالخبار» نیز می گویند. ابن فقیه آنرا...
-
خبار
لغتنامه دهخدا
خبار. [ خ َ ] (ع اِ) خاک فراهم آمده دربیخ درخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || زمین سست و نرم که پای چارپایان در آن فرو رود. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (ا...
-
خبار
لغتنامه دهخدا
خبار. [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ «خَبراء» . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از البستان ).
-
خبار
لغتنامه دهخدا
خبار. [ خ ِ ] (ع مص ) مخابره کردن . رجوع به مخابره شود.
-
جستوجو در متن
-
خبارة
لغتنامه دهخدا
خبارة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) واحد «خبار» است . رجوع به «خَبار» شود. || (مص ) ناظم الاطباء آنرا مصدر دیگر خَبُر می آورد .
-
نبری
لغتنامه دهخدا
نبری . [ ن ِب ْ ب َ] (اِخ ) منصوربن محمد خبار، مکنی به ابومنصور و معروف به نبری . مرد امی و بی سوادی است که شعر نیکو می گفته در مدح و غزل و جز آن . (از انساب سمعانی ص 552).
-
خبراء
لغتنامه دهخدا
خبراء. [ خ َ ] (ع اِ) توشه دان بزرگ . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از البستان ) (از اقرب الموارد). ج ، خَبراوات ، خَباری ̍، خَباری ، خَبار. || اشتری که به زیادی شیر امتحان شده است . (از متن اللغة) . || زمینی که ...