کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خانقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خانقة
لغتنامه دهخدا
خانقة. [ ن ِ ق َ ] (اِخ ) نام عبادتگاه کرّامیّه است در بیت المقدس . (از معجم البلدان و مراصد الاطلاع ).
-
خانقة
لغتنامه دهخدا
خانقة. [ ن ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث خانِق . رجوع به خانق شود.
-
واژههای مشابه
-
خانقه
لغتنامه دهخدا
خانقه . [ ن ِ ق َه ْ ] (معرب ، اِ مرکب ) مخفف خانقاه . (شرفنامه ٔ منیری ).ج ، خوانق ، خوانیق . رجوع به خانقاه شود : خانه وخانقه و منزل ما زیر زمین ما بتدبیر سرا ساختن و بام و دریم . خاقانی .خانقه جای تو و خانه ٔ می جای من است پیر سجاده ترا داده و زنا...
-
جستوجو در متن
-
خانقاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خانقه، خانگاه، عبادتگاه صوفیان ۲. رباط، تکیه، لنگر ۳. عبادتگاه، بتخانه، دیر، صومعه، عبادتخانه، کلیسا، کنشت، کنیسه، معبد
-
خرگله
لغتنامه دهخدا
خرگله . [ خ َ گ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گله ٔ خر : خانقه چون این بود بازار عام چون بود خرگله ٔ دیوان خام .مولوی .
-
خوانق
لغتنامه دهخدا
خوانق . [ خ َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ خانقه ، و آن قسمی ورم و درد گلو است . (یادداشت بخط مؤلف ). || ج ِ خانقاه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
طیلسان دار
لغتنامه دهخدا
طیلسان دار. [ طَ / طِ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از پیر و مرشد : طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن خانقه داران جان بودند آنجا جامه در.سنائی .
-
لوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lut غذا؛ طعام؛ طعمه؛ خورش؛ خوردنی: ◻︎ لوت خوردند و سماع آغاز کرد / خانقه تا سقف شد پردود و گرد (مولوی: ۲۱۴).〈 لوتوپوت: [قدیمی] انواع خوردنیها و طعامها.
-
خانگه
لغتنامه دهخدا
خانگه . [ ن گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خانقاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). خانقه . مخفف خانگاه . || تکیه . || عالم . دنیا : در این خانگه غم مقیم است کاو رابجز پرده ٔ دل وطایی نیابی .خاقانی .
-
گرد فشاندن
لغتنامه دهخدا
گرد فشاندن . [ گ َ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) گرد پراکندن : کسی را ندانم که روز نبردفشاند بر اسب من از باد گرد. فردوسی . || گرد پاک کردن . زدودن گرد از : چون قصه شنید قصد آن کردکز چهره ٔ گل فشاند آن گرد. نظامی .خانقه خالی شد و صوفی نماندگرد از رخت آن ...
-
صقر
لغتنامه دهخدا
صقر. [ ص َ ] (اِخ ) قاره ای است به مروت از زمین یمامة مربنی نمیر را. (معجم البلدان ). و بدانجا قاره ٔ دیگری است که آن را نیز صقر گویند. راعی نمیری گفته است :جعلن اریطا بالیمین و رمله و زات لغاط بالشمال و خانقه و صادفن بالصقرین صوب سحابةتضمنها جنبا غد...
-
شور افتادن
لغتنامه دهخدا
شور افتادن . [اُ دَ ] (مص مرکب ) وجد و شوق حاصل شدن : شوری ز وصف روی تو در خانقه فتادصوفی طریق خانه ٔ خمار برگرفت .سعدی .- شور افتادن دل ؛ در تداول زنان ، مضطرب شدن . دلواپس شدن . (یادداشت مؤلف ). اضطراب و نگرانی یافتن .
-
خوانیق
لغتنامه دهخدا
خوانیق . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خانِقة، وآن قسمی درد و ورم گلو است ، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و توفی سکمان بن ارتق بعلة الخوانیق فی طریق الفراةبین طرابلس و القدس . (وفیات الاعیان چ طهران ص 65).