کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاصگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاصگان
مترادف و متضاد
محرمان، نزدیکان، مقربان، ندیمان ≠ اغیار، بیگانگان، نامحرمان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاصگان
واژگان مترادف و متضاد
محرمان، نزدیکان، مقربان، ندیمان ≠ اغیار، بیگانگان، نامحرمان
-
خاصگان
لغتنامه دهخدا
خاصگان . [ خاص ص َ / ص ِ ] (اِ) ج ِ خاصه . مقربان . ندیمان خاص . نزدیکان . محرمان : پس هفت تن ازخاصگان آن ملک مسلمان شدند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یکان و دوگانی . منوچهری .غلامی سیصد از خاصگان در رسته های صفه ن...
-
جستوجو در متن
-
واژیان
لغتنامه دهخدا
واژیان . (اِ) خاصان و بزرگان و خاصگان . (برهان ) (آنندراج ). بزرگ . بزرگوار. (ناظم الاطباء). || برترین صف . (ناظم الاطباء).
-
دادپناه
لغتنامه دهخدا
دادپناه . [ پ َ ] (ص مرکب ) ملجاء و ملاذ عدل . عدالت پناه : با گروهی ز خاصگان سپاه کرد نخجیر شاه دادپناه .سنائی .
-
خسروپرستی
لغتنامه دهخدا
خسروپرستی . [ خ ُ رَ / رُو پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پادشاه پرستی .فرمان برداری از شاه . (از ناظم الاطباء) : به خسروپرستی چنان خاص گشت که از جمله ٔ خاصگان درگذشت .نظامی .
-
اصابعالحور
لغتنامه دهخدا
اصابعالحور. [ اَب ِ عُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نام شیرینی که بشکل انگشتان باشد بغایت سپید. (غیاث ) (آنندراج ). و آنرا بفارسی انگشت کنیزان گویند. (آنندراج ). قسمی از حلواست که بفارسی آنرا انگشت عروس گویند. (حاشیه ٔ تحفةالعراقین چ یحیی قریب ) : در مجلس خاصگا...
-
اندرخواستن
لغتنامه دهخدا
اندرخواستن . [ اَ دَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) تمنی کردن . استدعا کردن . (یادداشت مؤلف ) : از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و بخانه ٔ وی رود بمهمانی . (تاریخ بلعمی ). از امیر فضل اندر خواه خاصگان و حاشیت خویش را بخانه ٔ تو فرستد بمهمانی . (تار...
-
خصان
لغتنامه دهخدا
خصان . [ خ ُ / خ ِص ْ صا ] (ع اِ) خاصگان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال :انما یفعل هذا خِصّان من الناس . ای : خواص منهم . (منتهی الارب ). و کذلک خُصّان من الناس . (منتهی الارب ).
-
ویژگان
لغتنامه دهخدا
ویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ ویژه . خاصان و خاصگان . (برهان ). خواص . خاصگان : دگر هفته آمد به نخجیرگاه خود و موبد و ویژگان سپاه . فردوسی .بفرمود تا نوذر آمد به پیش ابا ویژگان و بزرگان خویش . فردوسی .از آن ویژگان پنج تن را ببردکه بودند بامغز و هشیار...
-
بار عام
لغتنامه دهخدا
بار عام . [ رِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پذیرایی عمومی . شرفیابی همگانی ، مقابل بار خاص ، پذیرایی خصوصی . رجوع به «بار» شود : و آنروز بارعام بود. (کلیله و دمنه ).بارعام است و در کعبه گشاده ست کز اوخاصگان بانگ در جنت مأوا شنوند. خاقانی .در نوبت بار عا...
-
خاص کردن
لغتنامه دهخدا
خاص کردن . [ خاص ص ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن ، اختصاص دادن . اغتزاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : این پسر تاش را از خاصگان خود کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381).کای شده آگاه باستادیم خاص کن امروز بدامادیم . نظامی .در طمع آن بود دو فرزانه راکز د...
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) آلتونتاش . حکمران خوارزم بزمان محمود و اوائل حکومت مسعود غزنوی : برابر خوارزمشاه آلتونتاش حاجب بزرگ زمین بوسه داد و بنشست . (تاریخ بیهقی ). و آلتونتاش خوارزمشاه را بنشاندند بر دست راست . (تاریخ بیهقی ). چون یک پاس ا...
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج َ ] (اِخ ) قومی باشند فرومایه وصحرانشین در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : احمد با خاصگان خود و تنی چند که گناهکارتر بودند، سواری سیصد بگریختند و تلک از دم وی بازنشد و نامه ها نبشته بود به هندوان عاصی جتان تا راه این مخذول فروگی...
-
صافی خرمی
لغتنامه دهخدا
صافی خرمی . [ ی ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) از خاصگان ابوالعباس معتضدعباسی است . ابن اثیر در حوادث سال 288 هَ . ق . گوید: چون معتضد به بستر مرگ افتاده و زبان او از حرکت بماند صافی خرمی را بخواست و یک دست بر چشم و دست دیگر به گلو کشید یعنی مرد یک چشم را بکشید...