اندرخواستن . [ اَ دَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) تمنی کردن . استدعا کردن . (یادداشت مؤلف ) : از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و بخانه ٔ وی رود بمهمانی . (تاریخ بلعمی ). از امیر فضل اندر خواه خاصگان و حاشیت خویش را بخانه ٔ تو فرستد بمهمانی . (تاریخ بلعمی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.