کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارج از کشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جوان خارج رفته
دیکشنری فارسی به عربی
معکرونة
-
تبعید به خارج ازکشور
دیکشنری فارسی به عربی
الابعاد خارج البلاد
-
جستوجو در متن
-
کشورخدیو
لغتنامه دهخدا
کشورخدیو. [ ک ِش ْ وَ خ َ وْ ] (اِ مرکب ) خدیو کشور. صاحب کشور. پادشاه کشور. سلطان کشوردار : یکی زشت را کرد کشورخدیوکش از کتف مار است و از چهر دیو.اسدی .
-
پرتکال
لغتنامه دهخدا
پرتکال . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) کشور پرتقال . کشور پرتگال .پرتگیس . رجوع به پرتقال (کشور...) شود. || شراب معروف کشور پرتقال که نوعی می پخته و به پرتو معروف است : می شیرازیم از دردسر کشت علاجش باده های پرتکال است . ؟و رجوع به غیاث اللغات شود.
-
سفیر کبیر
لغتنامه دهخدا
سفیر کبیر. [ س َ ک َ ] (اِ مرکب ) وزیرمختاری که از جانب شخص پادشاه مأمور دربار دولتی باشد. (ناظم الاطباء). عالی ترین نماینده ٔ سیاسی یک کشور در کشور دیگر که امور سفارت کبری را در آن کشور اداره کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کشورآرای
لغتنامه دهخدا
کشورآرای .[ ک ِش ْ وَ ] (نف مرکب ) زیور و زینت کننده ٔ کشور. آراینده ٔکشور. آرایش کننده ٔ کشور. کشور آرا : بدین شارسان اندرون جای کرددل آرای را کشورآرای کرد. فردوسی .که خوانند شاهان بر او آفرین سوی کشورآرای فغفور چین . فردوسی .شمس رخشان که کشورآرایست...
-
شتاب آمدن
لغتنامه دهخدا
شتاب آمدن . [ ش ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن . شتاب آمدن کسی را به کاری . (یادداشت مؤلف ) : به خونم کنون چون شتاب آمدش مگر یاد از این بد به خواب آمدش . فردوسی .چو شب تیره شد رای خواب آمدش کز اندیشه ٔ دل شتاب آمدش . فردوسی .چو ماهی برآمد شتاب آمد...
-
ثلج
لغتنامه دهخدا
ثلج . [ ث َ ] (ع اِ) برف . و آن در سیم سرد و در دوم خشک و مسکّن درد دندان حارّ و اخراج کننده ٔ زلوی در حلق مانده و جهت کرم معده و تقویت هضم معده حاره و تبهای حاره و جرب و حکه و ضماد او بر پیشانی جهت قطع رعاف و آشامیدن او باعث اجتماع حرارت در معده و م...
-
کشورستان
لغتنامه دهخدا
کشورستان . [ ک ِش ْ وَ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ کشور. گیرنده ٔ کشور. فاتح . مملکت گیر : میر ابواحمد محمد خسرو لشکرشکن میر ابواحمد محمد خسرو کشورستان . فرخی .خداوند ما شاه کشورستان که نامی بدو گشت زاولستان . فرخی .شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن سایه ٔ...
-
همیدون
لغتنامه دهخدا
همیدون . [ هََ ] (ق مرکب ) مخفف هم ایدون است یعنی همین دم و همین زمان و همین ساعت و هم اکنون . (برهان ). اکنون . حالا : کنون کشتن رستم آریم پیش ز دفتر همیدون به گفتار خویش . فردوسی .سزد گر نیاری به جانشان گزندسپاری همیدون به من شان ، به بند. فردوسی ....
-
عمال
لغتنامه دهخدا
عمال . [ ع ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِل . رجوع به عامل شود. حکام . (ناظم الاطباء). آنان که در دیوان یا دستگاهی به کاری گمارده شده اند. تحصیل داران و کسانی که مالیات و خراج دیوانی را از رعیت می ستانند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عمال را که خود جمع است ،...
-
کانادا
لغتنامه دهخدا
کانادا. (اِخ ) کشوری است در امریکای شمالی . حدود کشور کانادا که پیش از 1867 م . بنام امریکای شمالی انگلیسی خوانده می شد بدین شرح است : از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از مشرق به اقیانوس اطلس و خلیج بفین بی و ازمغرب به الاسکا و اقیانوس آرام و از جنوب...
-
کشور
لغتنامه دهخدا
کشور. [ ک ِش ْ وَ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ). از قراء صنعاء یمن است . (معجم البلدان ).
-
شورای امنیت کشور
واژهنامه آزاد
از شوراهای مهم کشور در زمینه تامین امنیت کشور(سیاسی و اجتماعی) اعضای شورای امنیت کشور:۱ـ وزیر کشور، ۲ـ یکی از مشاوران مقام معظم رهبری در شورای عالی دفاع به تعیین آن شورا، ۳ ـ رئیس ستاد مشترک ارتش، ۴ـ فرمانده کل سپاه پاسداران، ۵ـ مسئول اطلاعات کل کشور...
-
domestic travel
مسافرت داخلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مسافرت ساکنان یک کشور به مناطق دیگر از همان کشور