کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حُمُرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حُمُرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
گورخران - (جمع حمار به معني الاغ در آيه مورد نظر مراد گورخر يا همان الاغ وحشي است)
-
واژههای مشابه
-
حمر
فرهنگ فارسی معین
(حُ مُ) [ ع . ] (اِ.) جِ حمار؛ خران ، دراز - گوشان .
-
حمر
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (ص . اِ.) ج . احمر. 1 - سرخ ها. 2 - سرخرویان . 3 - سرخ پوستان .
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح َ ] (ع مص ) پیراستن دوال . (منتهی الارب ). || پوست باز کردن گوسفند را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سلخ کردن گوسفند. (اقرب الموارد). || ستردن موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح َ م َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن اسب از خوردن جو و جز آن و متغیر گردیدن بوی دهن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوختن مرد از خشم . || حمر دابة؛ کند گردیدن از فربهی مانند خر. (منتهی الارب ). || دوال پیراستن . || پوست باز گردانیدن گوسفند را....
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح ِ م ِرر ] (ع اِ) سخت ترین گرمای تابستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بدی مرد. (منتهی الارب ). شرالرجال . (اقرب الموارد).- غیث حمر ؛ باران سخت درشت که زمین برکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح ُ ] (ع ص ) ج ِ احمر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- حمرالابل ؛ اشتران اصیل و نجیب .(منتهی الارب ). رجوع به احمری شود.
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) تمرهندی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نوعی از قیر معدنی که عامه آنرا حمربه تشدید میم خوانند. || پرنده ای است سرخ رنگ . یکی آن حمرةاست . (از اقرب الموارد). زورک که مرغی است . حمرة یکی آن . (منتهی الارب ). ژورک که مرغی است...
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح ُ م ُ ] (ع اِ)ج ِ حمار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
حمر
لغتنامه دهخدا
حمر. [ ح ُم ْ م َ ] (ع اِ) زورک و بتخفیف میم نیز آید. (از منتهی الارب ). رجوع به حُمَر شود.
-
حُمْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
سرخ ها (جمع احمر به معني سرخ)
-
واژههای همآوا
-
همر
لغتنامه دهخدا
همر. [ هََ ] (ع مص ) ریختن چیزی را. || ریخته شدن چیزی . || دوشیدن شیر پستان . || سخن بسیار گفتن . || سخت سم به زمین زدن اسب . || رنج دادن بسیاری ِ شیر ناقه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دادن . (منتهی الارب ). دادن از مال . (از اقرب الموارد...
-
همر
لغتنامه دهخدا
همر. [ هََ م ِ ] (ع ص ) درشت اندام فربه . || ریگ بسیار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).