حمر. [ ح َ م َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن اسب از خوردن جو و جز آن و متغیر گردیدن بوی دهن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوختن مرد از خشم . || حمر دابة؛ کند گردیدن از فربهی مانند خر. (منتهی الارب ). || دوال پیراستن . || پوست باز گردانیدن گوسفند را. (آنندراج ). || (اِ) بیماریی است ستور را که از بسیارخوردن جو عارض میگردد. (منتهی الارب ). بیماریی است که شتر را از بسیار خوردن جو عارض گردد. (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.