کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوصله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حال و حوصله
فرهنگ گنجواژه
ذوق.
-
دل و حوصله
فرهنگ گنجواژه
آمادگی.
-
صبر و حلم و حوصله
فرهنگ گنجواژه
تحمل.
-
جستوجو در متن
-
کلافه،()شدن/کردن
لهجه و گویش تهرانی
مضطرب،سرآسیمه/حوصله را سر بردن
-
مزاج
دیکشنری عربی به فارسی
حالت , حوصله , حال , سردماغ , خلق , مشرب , وجه , اب دادن (فلز) , درست ساختن , درست خمير کردن , ملا يم کردن , معتدل کردن , ميزان کردن , مخلوط کردن , مزاج , خو , قلق , خشم , غضب , طبيعت , فطرت , سرشت
-
چیلک دان
لغتنامه دهخدا
چیلک دان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) چینه دان . کراژ. ژاغر. زاغر. حوصله . رجوع به چینه دان شود.- چیلک دان کسی را خالی کردن یا چیلک دان کسی راتکاندن ؛ به چاپلوسی و فریب او را به افشای رازهای خود واداشتن . از کسی زیر پاکشی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
سنگ بر دل نهادن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر دل نهادن . [ س َ ب َ دِ ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حوصله و صبر کردن . سنگینی بر دل تحمل کردن : چو برگشت از من آن معشوق ممشوق نهادم صابری را سنگ بر دل . منوچهری .هر که دل بر چون تو دلداری نهدسنگ بر دل بی تو بسیاری نهد.انوری .
-
سنگدان
لغتنامه دهخدا
سنگدان . [ س َ ] (اِ مرکب ) عضو عضلانی که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت جهت خرد کردن دانه ها و دیگر مواد غذایی پرندگان در مسیر مری پس از چینه دان و قبل از معده ٔ اصلی قرار دارد. وجه تسمیه ٔ این عضو بدان جهت است که پرندگان دانه خوار جهت خرد کردن دان...
-
ران فشردن
لغتنامه دهخدا
ران فشردن . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف ران افشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب است : شاه تمام حوصله با یک جهان شکوه بر پیل مست گشته سوار و فشرده ران . سنجرکاشی (از آنندراج ).و رجوع به ران افشردن و ران فشاردن شود.
-
سر بر سر کسی داشتن
لغتنامه دهخدا
سر بر سر کسی داشتن . [ س َ ب َس َ رِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) پیچش و آویزش و خصومت کردن . (آنندراج ). سر جنگ داشتن . بستیز بودن : با تنک حوصله کارش زخردمندی نیست چشم ما بیهده سر بر سر دریا دارد.میر جدلی خوانسالاری (از آنندراج ).
-
شاه کاسه
لغتنامه دهخدا
شاه کاسه . [ س َ /س ِ ] (اِ مرکب ) کاسه ٔ کلان . (بهار عجم ) : پیاله از سر فغفور میزند تیغش که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار. شفیع.ز خلق چشم طمع ننگ پادشاهان است بشاه کاسه گدایی نمیتوان کردن .تأثیر (از بهار عجم ).
-
انباردگی
لغتنامه دهخدا
انباردگی .[ اَم ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت انبارده . (فرهنگ فارسی معین ). انباشتگی . (برهان قاطع) (آنندراج ). پری و بسیاری ِ نعمت . (برهان قاطع) (آنندراج ). انباشتگی و پری و بسیاری و فراوانی . (ناظم الاطباء). || فرط مال و کثرت منال . (از شعوری ج 1 ورق ...
-
بر دل خوردن
لغتنامه دهخدا
بر دل خوردن . [ ب َ دِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی دماغ کردن و رنجانیدن است . (آنندراج ). بر دماغ خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ). برطبع خوردن . (آنندراج ). بدخو کردن . || بی صبر و حوصله ساختن . (ناظم الاطباء) : هر دلی را با خدا ر...
-
گریه فروخوردن
لغتنامه دهخدا
گریه فروخوردن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ضبط کردن گریه . (آنندراج ) : فروخور گریه و در آه دردافزا فزا واله اگر مژگان ز جوش اشک گاهی سرگران بینی . درویش واله هروی (از آنندراج ).راستی عقده گشاینده ٔ ارباب دل است شمع ر...
-
برخود
لغتنامه دهخدا
برخود. [ ب َ خوَد / خُدْ ] (حرف اضافه + ضمیر) (اِ مرکب از: بر + خود) بروی خود. به خود.- بر خود بالیدن ؛ بخود بالیدن .- بر خود بستن ؛ به خود بستن . به خود نسبت کردن . برخویشتن بستن : انتحال ؛ شعر دیگری برخود بستن . (زمخشری ).- برخودپیچیدن ؛ بروی خو...