کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حنانه
واژهنامه آزاد
حنان یکی از اسم های خداوند است و به معنی مهربان است
-
محمدحنان
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad hannān) از نامهای مرکب ، ← محمد و حنان .
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (علامت اختصاری ) رمز است از «رُوی عن »؛ از فلان روایت شد: عن زرارة، عن حنان ... و روایتی را که از چند کس به توالی باشد مُعَنعن گویند.
-
حنانی
لغتنامه دهخدا
حنانی . [ ح ِن ْ نا نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به حِنّان . حنافروش . (مهذب الاسماء).
-
حنانک
لغتنامه دهخدا
حنانک . [ ح َ ن َ ک َ ] (ع ، اِ فعل ) و حنانیک ، رحمت باد ترا پی درپی . || مهربانی کن بر من باربار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حناناً بعد حنان و رحمةً بعد رحمة. (مهذب الاسماء).
-
حنانة
لغتنامه دهخدا
حنانة. [ ح َن ْ نا ن َ ] (ع اِ، ص ) مؤنث حنان . (معجم البلدان ). رجوع به حنان شود. || کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کمان بانگ آرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).- قوس حنانه ؛ کمانی بانگ کن . (مهذب الاسماء). || زن که در ی...
-
قورس
لغتنامه دهخدا
قورس . [ رُ] (اِخ ) شهری است باستانی در نزدیکی حلب که اینک ویران است و دارای آثار قدیمه میباشد. قیراوریاین حنان در این شهر قرار دارد. طول آن 64 درجه و عرض آن 35 درجه و 45 دقیقه و در اقلیم چهارم واقع است . گروهی از محدثان بدان منسوبند. رجوع به معجم ال...
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح ب ْ با ] (اِخ ) ابن مدیر. صیرفی کوفی است . ازدی گوید: قوی نیست (حدیث او). از عمروبن قیس روایت کند. و روایت رایات سپاه و آمدن مهدی از خراسان را او روایت کرده است . عسقلانی گوید: و شایداو حَنّان بن سَدیر باشد. (لسان المیزان ج 2 ص 166).
-
حناء
لغتنامه دهخدا
حناء. [ ح ِن ْ نا ] (ع اِ) رقان . رقون . یرنا. حنا که برگ معروفست و بدان رنگ کنند. ج ، حنآن . (منتهی الارب ). گیاهی است که کشت میشود و مانند درختان بزرگ میگردد، برگ و شاخه های آن مانند برگ و شاخه های انار و شکوفه ٔ آن سپید است . خضاب از برگ آن گرفته ...
-
چقازرد
لغتنامه دهخدا
چقازرد. [ چ َ زَ ] (اِخ ) محلی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آبادکه در 12 هزارگزی شمال شوسه ٔ شاه آباد به قصر شیرین واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات دیم و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
یرگست
لغتنامه دهخدا
یرگست . [ ی َ گ َ ] (ق ) یرگس . حنان اﷲ. حاش للّه . حاشا. دورا. دوربادا. معاذاﷲ. (صحیح آن پرگست است ). (یادداشت مؤلف ) : پس این زنان گفتند حاش للّه ماهو بشر [ قرآن کریم ]؛ یرگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ...
-
بخشاینده
لغتنامه دهخدا
بخشاینده . [ ب َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) رحمان و ترحم کننده . (ناظم الاطباء). رحمان . رحیم . حنّان . (منتهی الارب ). بخشش کننده و مرادف الرحمن است . (آنندراج ). جوانمرد و سخی . (ناظم الاطباء). کریم . (منتهی الارب ). راحم . عَفُوّ. (یادداشت مؤلف ) : مهرب...
-
حانان
لغتنامه دهخدا
حانان . (اِخ ) (رحیم ) نه نفر به این اسم بودند: اول مردی معروف از بنیامینیان (اول تواریخ ایام 8:23)، دوم مردی از اولاد شاؤل (اول تواریخ ایام 8:38 و 9:44)، سوم مردی از شجاعان داود (اول تواریخ ایام 11:43)، چهارم یکی از اجداد نثینیم که به ازر و بابل مر...
-
مهربانی
لغتنامه دهخدا
مهربانی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) عمل مهربان . صفت مهربان . نواخت . محبت . نوازش . حنو. تحنی . شفقت .(مهذب الاسماء). رأفت . عطوفت . عاطفه . عاطفت . حنان . (منتهی الارب ). مرحمت . (مهذب الاسماء). مهر و محبت و گرمی نمودن . (برهان ). قفاوة. رحمت . حفاوت ....
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َی ِ ] (اِمص ) از جرم و گناه و تقصیر و از کشتن کسی درگذشتن . (برهان قاطع). ازجرم و گناه کسی گذشتن . (انجمن آرا). از گناه درگذشتن . (غیاث اللغات ). عفو. آمرزش . (ناظم الاطباء). حَنّان . (منتهی الارب ). رأفت . رحمت و شفقت . گذشت . رحم . د...