کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی . یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ . ق . بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441 هَ . ق . آغاز آن باشد و تا هنگام م...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن بیض الحنفی الکوفی . وی از بنی بکربن واش است . شاعری مقدم و نیکو از شعرای دولت اموی بود به مهلب و پسر وی پیوسته بود. آنگاه به هلال بن ابی برده پیوست و بر سلیمان بن عبدالملک برسولی آمد و او را بستود و گفت :اتینا سلیمان الامی...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن حسن اصفهانی . یکی از مورخان معتبر و مشهور قرن چهارم هجری است که تاریخ بسیار معتبری تألیف کرده است . این اثر بیشتر از ایرانیان باستان ، آشوریها، سریانیها، عبرانیها، مصریان ، یونانیان و اعراب گفتگو میکند و احوال و اوضاع اسل...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم . عم النبی (ص ). قال ابوعبید: و له عقب .(صبح الاعشی ج 1 ص 359). حمزه یکی از صحابه ٔ کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح ُ زَ ] (اِ) تمر هندی . (ناظم الاطباء).
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ح َ زَ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیر بیشه . (ناظم الاطباء). || تره ای است ترش . (منتهی الارب ). بقلة حریفة. (اقرب الموارد). تره ٔ ترش مزه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) زبان گزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
واژههای مشابه
-
حمزه
فرهنگ نامها
(تلفظ: hamze) (عربی) شیر ، شیر بیشه ؛ (در اعلام) نام عموی حضرت رسول (ص) .
-
حمزه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترهتیزک، رشاد ۲. شیر، حیدر، ضیغم، صفدر، اسد، ضرغام، ارسلان، هژبر
-
حمزه
فرهنگ فارسی معین
(حَ زَ یا زِ) [ ع . حمزة ] (اِ.) 1 - تره تیزک . 2 - از اعلام مردان است .
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن عمارة ابوعمارة التمیمی . یاقوت گوید: او امام و شیخ قراء و یکی از ائمه ٔ سبعه میباشد. به سال 80 هَ . ق . متولد شد. قرائت را از اعمش و امام جعفربن محمدالصادق و ابن ابی لیلی بگرفت و از حکم وعدی ثابت و حبیب بن ابی ثاب...
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابویعلی . رجوع به ابن عین زربی ، در این لغت نامه شود.
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عمار. یکی از صحابه است و با برادرش سعد در غزای احد حضور داشت . رجوع به الاصابة و الاستیعاب شود.
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عمرو الاسلمی . یکی از صحابه است و راوی حدیث دائر بجواز افطار در سفر میباشد.در تاریخ 61 هَ . ق . درگذشت . رجوع به الاصابة شود.
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن مالک بن ذی معشار. یکی از صحابه است .