کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) زهر. (منتهی الارب ). سم . (اقرب الموارد). || زهر کژدم . (غیاث ) (آنندراج ) (دهار). || نیش زنبور و مار. ج ، حُماة، حمی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لغتی است در حُمَّة، به معنی نیش کژدم و زهر آن . (منتهی الارب ). رجوع به حُم...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح ُم م َ ] (ع اِ) از رنگهای اسبست و هو مابین الدهمة والکمنة و دون الهوة [ الحوة ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نیش کژدم . (منتهی الارب ). || زهر کژدم . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). لغتی است در حمه بتخفیف میم . || تب . || سیاهی . (منته...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ح َم ْ م َ ] (ع اِ) یکی حم . رجوع به حم شود. || هر چشمه ای که آب گرم از آن جوش زند و بیماران که در آن غسل کنند شفا یابند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آب گرم معدنی . ج ، حمات . (منتهی الارب ): مثل العالِم کالحمة یأتیها البعداء و یزهد فیه الق...
-
حمط
لغتنامه دهخدا
حمط. [ ح َ ] (ع مص ) خراشیدن و پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
همت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: همّة، جمع: هِمَم] hemmat ۱. قصد.۲. اراده و عزم قوی.۳. بلندطبعی.
-
هَمَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
همّت کرد - تصمیم گرفت - قصد کرد
-
جستوجو در متن
-
حامت
لغتنامه دهخدا
حامت . [ م ِ ] (ع ص ) حَمِت : تمر حامت ؛ خرمای بسیار شیرین . (منتهی الارب ).
-
حمیت
لغتنامه دهخدا
حمیت . [ ح َ ] (ع ص ) استوار از هر چیز. (منتهی الارب ). المتین من کل شی ٔ. حتی گویند: تمرحمیت و عسل حمیت . (اقرب الموارد). || بسیار شیرین : تمر حمیت .(منتهی الارب ). || شدید: غضب حمیت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) خیک روغن که در آن رب اندا...
-
حم
لغتنامه دهخدا
حم . [ ح َم م ] (ع مص )گرم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تافتن تنور را به آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب کردن . (اقرب الموارد):حم شحمه ؛ گداختن پیه را. (منتهی الارب ). || مقدر کردن خداوند. (اقرب الموارد). قضا کردن و حک...
-
حسن تعلیل
لغتنامه دهخدا
حسن تعلیل . [ ح ُ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد اهل بدیع از محسنات معنویه است . و آن چنان است که برای وصفی علتی دعوی کنند که مناسب آن وصف باشد، اما به اعتباری که لطیف و در عین حال غیرواقعی باشد. یعنی در انتخاب علت با مراعات دقت و لطافت نظر ک...