کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سلیمان خلال ، مکنی به ابی سلمه و ملقب به وزیر آل محمد. رجوع به ابی سلمه خلال حفص در همین لغت نامه شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن المغیره ، مکنی به ابی عمربن ابی داود اسدی کوفی فاخری بزاز. او محدث و متروک است . صاحب معجم الادباء گوید: وی راوی عاصم بن ابی النجود باشد. حفص ربیب ِ (پسر زن ) عاصم بود و قرائت را به عرض و تلقین از عاصم فرا گرفت . حف...
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ الانصاری . مکنی به ابی عمر. محدث است .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرالحوضی بصری ، مکنی به ابی عمر. محدث است .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرالعنبری . رجوع به ابوعمرالعنبری ... شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمران برجمی . محدث است .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمران . الامام الرازی ، مکنی به ابی عمر. محدث است .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن صهبان (صهیب )، مکنی به ابی عمر الناوری . وی مقری ، نحوی و ضریر بود، و به سامرا درآمد. او راوی امامین ابی عمرو و کسائی است . وی امام قراء و در زمان خود شیخ عراق وثقه و بسیار ثبت و ضابط بود. در طلب قرائات سفره...
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن غیاث . از محدثان است . ابن مبارک از اصحاب او بود آنگاه وی را واگذاشت و از مذهب او برگشت . (طبقات الفقهاء ص 115).
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن غیلان ، مکنی به ابی معبد. محدث است . رجوع به ابومعبد حفص ... شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ مخزومی . رجوع به ابوعمر حفص شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مقدام پیشوای حفصیه ، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . رجوع به بیان الادیان شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن میسرةالشامی ، مکنی به ابی عمر. محدث است .
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ولید حضرمی یکی از امرای دولت امویست . او در زمان هشام بن عبدالملک به سال 108 هَ . ق . والی مصر بود و دو هفته بعد معزول شد و در تاریخ 124 باز به والیگری مصر نایل گردید و این بار پس از سه سال حکومت در سنه ٔ 127 از طرف مروان حما...
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ] (ع مص ) جمع کردن چیزی را. گرد کردن . || انداختن چیزی را از دست . (منتهی الارب ). || چیزی از دست افکندن . || آرمیدن . (آنندراج ). || (اِ) زنبیل چرمین . زنبیل کوچک از چرم که بدان چاه پاک کنند. (منتهی الارب ). دلو. دول . ج ، احفاص ، حفوص ....