کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حفر
/hafr/
معنی
۱. کندن زمین؛ گود کردن.
۲. کندن چاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حفاری، کندن، گود کردن
۲. کاوش کردن، کاویدن
۳. کاوش
فعل
بن گذشته: حفر کرد
بن حال: حفر کن
دیکشنری
dig, excavation
-
جستوجوی دقیق
-
حفر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حفاری، کندن، گود کردن ۲. کاوش کردن، کاویدن ۳. کاوش
-
حفر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) کندن ، گود کردن .
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ] (ع اِ)چیزی چون خزف زودشکن که به بن دندانها بندد برنگ زرد یا سیاه یا سبز و آنرا قلح نیز گویند. رجوع به تذکره ٔ انطاکی ج 2 ص 151، 152 و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چاه فراخ دهانه . (اقرب الموارد). || بیماری در چشم : و هرگاه که جراحت بپوست س...
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ] (ع مص ) کندن زمین . کندن [ چنانکه گودی چاهی را ] . (منتهی الارب ). کندن زمین را با آهنی چون بیل و کلند و امثال آن . (از منتهی الارب ).زمین کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتخب از غیاث ).- حفر بئر ؛ فروبردن چاه . گود کردن . فروکندن . حفر خر...
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) نام موضعی میان مکه و بصره و آنرا حفیر نیز نامند. || موضعی بکوفه که عمربن سعدالحصری بدانجای فرودآمد و از همین جاست انتساب او به حفری . || نام چاهی بمکه . آبی از آبهای نملی در وادی مهزول . (معجم البلدان ).
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ف َ ] (ع اِ) چاه فراخ دهانه . چاه فراخ . || خاک که از حفره بیرون آرند. خاکی که از زمین کندن بیرون آید. (اقرب الموارد). || آن جایگاه که آنرا کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، احفار. جج ، احافیر. || دمیدگی و تباهی بن دندان یا زردی ...
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َف َ ] (اِخ ) نام دیگر گلخنگان است . (از فارسنامه ).
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ حفرة. (از اقرب الموارد) : در حدیث آمده : القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفرالنیران .
-
حفر
دیکشنری عربی به فارسی
حفر , کاوش , حفاري , کنايه , کندن , کاوش کردن , فرو کردن , حکاکي
-
حفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hafr ۱. کندن زمین؛ گود کردن.۲. کندن چاه.
-
حفر
دیکشنری فارسی به عربی
حفر
-
واژههای مشابه
-
حفر کردن
واژگان مترادف و متضاد
کندن، گود کردن
-
حفر کردن
فرهنگ واژههای سره
کندن، فروکندن
-
وادی حفر
لغتنامه دهخدا
وادی حفر. [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (از معجم البلدان در ذیل حفر).