حفر. [ ح َ ] (ع مص ) کندن زمین . کندن [ چنانکه گودی چاهی را ] . (منتهی الارب ). کندن زمین را با آهنی چون بیل و کلند و امثال آن . (از منتهی الارب ).زمین کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتخب از غیاث ).
- حفر بئر ؛ فروبردن چاه . گود کردن . فروکندن . حفر خرابه ها.
- حفر چیزی ؛ پاک کاویدن آن ، چنانکه زمین را با آهن کنند. کاویدن . کاوش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
|| حفر مراءة؛ آرامش با وی . || لاغر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || حفر عنز؛ لاغر کردن ماده بز را. || حفر ثری فلان ؛ تفتیش کار او کردن و بر آن واقف شدن . || حفر صبی ؛ افتادن دندانهای شیری کودک . || غیث لایحفره احد؛ باران که اقصای آن کس نمیداند. || تباه شدن بن دندانهای . دمیدگی و تباهی بن دندانها. تباهی دندان . (مهذب الاسماء). شوخ گرفتن بن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) کاوش .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.