کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حضد
لغتنامه دهخدا
حضد. [ ح ُ ض ُ ] (ع اِ) حُضُض . حُضُد. (آنندراج ).
-
حضذ
لغتنامه دهخدا
حضذ. [ ح ُ ض ُ ] (ع اِ) حضض . (نشوءاللغة ص 54).
-
حدل
لغتنامه دهخدا
حدل . [ ح ُ دُ ] (ع اِ) داروئی است تلخ که آنرا حُضض نیز نامند. (منتهی الارب ).
-
حضظ
لغتنامه دهخدا
حضظ. [ ح ُ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) دارویی است که از بول شتر سازند. (منتهی الارب ). رجوع به حضض شود.
-
لوفیون
لغتنامه دهخدا
لوفیون . (اِ) گیاه حضض و به فارسی فیل زهره نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). الحضض . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
محضض
لغتنامه دهخدا
محضض . [ م ُ ح َض ْ ض َ ] (ع ص ) طلا (طلی ) کرده شده به حضض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خولان
لغتنامه دهخدا
خولان . [ خ َ وَ ] (ع اِ) درختی است که حضض عصاره ٔ آن است . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درختی است خاردار به ارتفاع سه ذراع یا بیشتر و میوه ای چون فلفل دارد و پوست آن زرد و در اراضی یافت میشود. و عصاره ٔ آن قسمتی از فیلزهرج باشد. (یادداشت مؤلف...
-
پیل زهره
لغتنامه دهخدا
پیل زهره . [ زَ رَ ] (اِ مرکب ) فیل زهرج . حضض هندی . مرارةالفیل . رجوع به فیل زهره و فیل زهرج در برهان قاطع شود.
-
سندهشار
لغتنامه دهخدا
سندهشار. [ س ِ دِ ] (اِخ ) نام طبیبی است هندی و ابن البیطار در مفردات از کتاب او روایت کند در شرح کلمه ٔ حضض و حسک و ثوم آمده است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عیون الانباء ص 109 شود.
-
فیل زهره
لغتنامه دهخدا
فیل زهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) فیلزهرج . دیوخار. (فرهنگ فارسی معین ). معروف است که زهره ٔ فیل باشد. || درخت حضض را نیز گویند، و ثمر آن مانند فلفل باشد. یرقان را نافع است . (از برهان ). رجوع به فیلزهرج شود.
-
فیلزهرج
لغتنامه دهخدا
فیلزهرج . [ زَ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) دیوخار. (از فرهنگ فارسی معین ). درخت حضض است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و ثمره ٔ او مثل فلفل است ، و آن قسمی از لوف الکبیر است که حضض هندی عصاره ٔ او و قاتل فیل است . (از حکیم مؤمن ). و آن سه صنف باشد، یکی همان حض...
-
قبادوقیا
لغتنامه دهخدا
قبادوقیا. [ ق َب ْ با] (اِخ ) قبادق . رجوع به قبادق و قباذق و کاپادوکیه شود: و هذاالنوع من الحضض یکون فی بلاد لوقیا و بلاد قبادوقیا کثیراً جداً. (ابن البیطار در کلمه ٔ حضض ). و هو [ ای السوس ] ینبت کثیراً بالبلاد التی یقال لها قبادوقیا. (ابن البیطار)...
-
اشکیل چشم
لغتنامه دهخدا
اشکیل چشم . [ اِ ل ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوایی است که آنرا عوسج گویند. اگربرگ آنرا بکوبند و آب آنرا بگیرند و هفت روز در چشم چکانند، سفیدی چشم را که بهم رسیده باشد زایل کند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). عوسج . (فهرست مخزن الادویه ...
-
عرقد
لغتنامه دهخدا
عرقد.[ ع َ ق َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان جزو دسته ٔ شابیزک ها. دارای برگهای کامل . گلهایش برنگهای سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود. در حدود هفتاد نوع از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و گرم میرویند. دیو خار. ...
-
هلل
لغتنامه دهخدا
هلل . [ هَُ ل ُ ] (اِ) حضض است که دوایی باشد به جهت جمیع ورم ها و بستن خون ، وآن مکی و هندی هر دو باشد. بهترین آن مکی است و آن را از عصاره ٔ مغیلان میسازند، و نوعی هم هست شیرازی که آن را از عصاره ٔ برگ سگ انگور میسازند و شیرازیان آن را هلل مشکک خوانن...