کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حر عاملی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حر عاملی
لغتنامه دهخدا
حر عاملی . [ ح ُرْ رِ م ِ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی بن حسین مشغری . در 8 رجب 1033 هَ . ق . در مشغر جبل عامل متولد گردید و تا سن چهل سالگی در کشور سوریه و جبل عامل نزد استادان شیعی تعلیم یافت و دو بار به حج رفت و سپس به عراق و خراسان رهسپارگردید، و ب...
-
حر عاملی
لغتنامه دهخدا
حر عاملی . [ ح ُرْ رِ م ِ] (اِخ ) احمدبن حسن بن علی مشغری . از دانشمندان شیعه ٔ عهد صفوی و برادر محمدبن حسن شیخ الاسلام مشهد است که در 1040 هَ . ق . متولد شد و پس از مرگ برادر در 1104 هَ . ق . خود بدان مقام رسید و در 1115 هَ . ق . بدستور شاه سلطان حس...
-
واژههای مشابه
-
حُرُّ
فرهنگ واژگان قرآن
آزاد
-
حَرِّ
فرهنگ واژگان قرآن
گرما
-
علی حر
لغتنامه دهخدا
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُ ر ر ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی . عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هَ . ق . در راه مکه درگذشت . او را مجموعه ٔ شعر و نثری است . (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاَّمل ص 443).
-
علی حر
لغتنامه دهخدا
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن سعیدبن محمدبن احمدبن محمدبن حسن بن محمدبن علی بن محمدبن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی . ادیب و مورخ (1229 - 1269 هَ . ق . ) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت . او راست : 1 - تراجم رجال جبل عامل...
-
علی حر
لغتنامه دهخدا
علی حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن محمد حرعاملی کرکی . نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 هَ .ق . درگذشت . او را مجموعه ٔ اشعاری است . (از معجم المؤلفین ، بنقل از فواید الرضویه ٔ عباس قمی ج 1 ص 320).
-
طین حر
لغتنامه دهخدا
طین حر. [ ن ِ ح ُرر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محمدبن عبدون گوید: طین حر طین علک خالص از رمل بود. مؤلف گوید: گِلی است نزدیک در شیراز و بشیرازی گل کوفی (کرنی ؟ کربی ؟) خوانند و در طبیعت نزدیک به وی بود و آن را نیز بدین اسم خوانند و آن گل بغایت سبزرنگ ...
-
حر ریاحی
لغتنامه دهخدا
حر ریاحی . [ ح ُرْ رِ ] (اِخ ) رجوع به حربن یزید ریاحی شود.
-
دشت حر
لغتنامه دهخدا
دشت حر. [ دَ ح ُ ] (اِخ ) نام دشتی است حاصلخیز در دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه . این دشت در 25 هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ واقع شده است و زارعین قرای انجیر لوسه ، سه تیان ، وانی سر، زیارت تمرمان ، برکش ، کانی دانیار، قلقله ، قجبر و گریشه در...
-
ساق حر
لغتنامه دهخدا
ساق حر. [ ق ِ ح ُرر ] (اِ مرکب ) قمری نر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نر از فاخته هاست بواسطه ٔ آنکه حکایت صدای او ساق حر است . (شرح قاموس ). فاخته ٔ نر. (ناظم الاطباء). ذکر القماری . (قطر المحیط). || قمری بچه . (دهار). || کبوتر است و حِرّ فرخ اوس...
-
حر ه
واژهنامه آزاد
حره یا آش کارده نوعی آش محلی بهبهانی است که ترش مزه بوده و رنگ سبز روشن دارد و بسیارمقوی بوده و فقط سبزیجات دارد و خوردن آن در زمستان بسیار دل چسب است.
-
قلقله دشت حر
لغتنامه دهخدا
قلقله دشت حر. [ ق ُ ق ُ ل َ دَ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه ، واقع در 84هزارگزی جنوب خاوری ده شیخ . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ...