کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حریم راه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
roadside
راهکنار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سطح بین لبۀ خارجی شانه و حریم راه
-
multiple-use area
منطقۀ چندمنظوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] بخشی از حریم راه که غیر از حملونقل، کاربردهای دیگری نیز دارد
-
bicycle lane, cycle lane, bicycle route
مسیر دوچرخه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] قسمتی از معبر یا حریم راه که برای استفادۀ اختصاصی دوچرخه طراحی شود
-
loading island, safety island
سکوی میانی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] جانپناهی برای ایمنی مسافران در حریم راه و خطوط عبوری که در محل ایستگاههای حملونقل عمومی ایجاد میشود
-
bus transit system, BTS
سامانۀ اتوبوسرانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] خدمات اتوبوسرانی که برای افزایش سرعت و جلب اطمینان و کارایی بیشتر بهصورت سامانهای هماهنگ اقدام به جداسازی حریم راه و ازدیاد ایستگاهها و بالا بردن آگاهی مسافران و سرعت بخشیدن به کارهای عمرانی میکند
-
infrastructure
زیرساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی، مهندسی مخابرات] [حملونقل درونشهری-جادهای] تمام اجزای ثابت سامانههای حملونقل مانند حریم راه، خطوط مسیر، تجهیزات علامتدهی، ایستگاهها، محوطههای پیاده ـ سوار، ایستگاههای اتوبوس و ا...
-
باغ دشت
لغتنامه دهخدا
باغ دشت . [ دَ ] (اِخ ) از قراء جره و قامور. (جغرافی غرب ایران ص 112). به مسافت کمی جنوبی اشفایقان و مزرعه ٔ نصیرآباد، حریم باغ دشت از موقوفات مدرسه ٔ منصوریه ٔ شیراز است . (فارسنامه ٔ ناصری ). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی است از دهستان جره بخش ...
-
مخنة
لغتنامه دهخدا
مخنة. [ م َ خ َن ْ ن َ ] (ع اِ) (از «خ ن ن ») تنگنای وادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). جای تنگ از رودبار. (ناظم الاطباء). || ریختنگاه آب از قلعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ریختنگاه آب از زمین بلند. (ناظم الاطباء)...
-
ذب
لغتنامه دهخدا
ذب . [ ذَب ب ] (ع مص ) دفع. دفع کردن . منعکردن . بازداشتن . دور کردن . ذب از کسی ؛ راندن و بازداشتن از او : اهل مصر در دفع و ذب ّ آن شناعت از حریم خویش به غوغا گرائیدند. (جهانگشای جوینی ). || درآمدن . || آمد و شد کردن ودر جائی قرار نگرفتن . متردّد بو...
-
سرخیل
لغتنامه دهخدا
سرخیل . [ س َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) رئیس گروه و سردارجماعت . (آنندراج ). سرکرده و سرلشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) : خالی گردانیدن و آوردن سرخیلان و مقدمان و مردمان آن بقاع را به سیستان . (تاریخ سیستان ).ای شمع زردروی که در آب دیده ای سرخیل عاشقان مصیبت ر...
-
حاجت روا
لغتنامه دهخدا
حاجت روا. [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه حاجت او برآمده باشد. مقضی المرام . ناجح . کامروا : بسی بر بساط بزرگان نشستم که یک نفس حاجت روائی ندیدم . سیف اسفرنگ . || (نف مرکب ) روا کننده ٔ حاجت . برآرنده ٔ حاجت : درِ سرای تو هست آفرین سرایانراحریم کعبه ٔ حاجت...
-
واقف لاهوری
لغتنامه دهخدا
واقف لاهوری . [ ق ِ ف ِ ] (اِخ ) شیخ نورالعین پسر قاضی امانت اﷲ از شعرای قرن دوازدهم . اصلش از قصبه ٔ تباله از نواحی لاهور است و ابتدا تحصیل علوم کردسپس به شاعری پرداخت بین او و شاه عبدالحکیم حاکم وحدت نظر حاصل شد و به اتفاق یکدیگر به عزم سیاحت دکن ا...
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َ رَ ] (ع اِ) پردگیان : با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 402). سرائیان بجمله آنجا آمدند و غلامان و حرم و دیوانهای وزارت و عرض و رسالت و وکالت و بزرگان و اعیان بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 357). فرمود تا مردم سرای...
-
کلیم
لغتنامه دهخدا
کلیم . [ ک َ] (اِخ ) لقب موسی علیه السلام . (منتهی الارب ). لقب موسی علیه السلام ، چرا که اکثر با حق تعالی کلام می کردند. (آنندراج ) (غیاث ). کلیم اﷲ. لقب موسی (ع ) پیامبر بنی اسرائیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اندر فضایل تو قلم گویی چون نخله ٔ ...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...