کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حذاء
معنی
(حِ) [ ع . ] 1 - (ق .) روبرو، برابر. 2 - (اِ.) کفش . 3 - (مص ل .) روبرو شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حذاء
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (ق .) روبرو، برابر. 2 - (اِ.) کفش . 3 - (مص ل .) روبرو شدن .
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ ...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح ِ ] (ع مص ) برابر کردن چیزی را با چیزی . برابر کردن چیز با چیز. برابر کردن در جهت . || اندازه کردن کفش و بریدن . (از منتهی الارب ). || افشاندن و پاشیدن ، چنانکه خاک را بر روی کسی . || گزیدن ، چنانکه تیزی سرکه زبان را. || عطا دادن . || در بر...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح ِ] (ع اِ) برابر. (دهار) (غیاث ). ازاء. مقابل . (منتهی الارب ). محاذات . ازاء. (زوزنی ). مقابلة. (زوزنی ). رویاروی . روبرو: حذاءالشی ٔ؛ ازائه . (مهذب الاسماء) : اخبار عدل نوشروانی در حذای آن مکتوم بود. (جهانگشای جوینی ). || نعلین . (دهار). ن...
-
حذاء
دیکشنری عربی به فارسی
کفش , نعل اسب , کفش پوشيدن , داراي کفش کردن , نعل زدن به
-
واژههای مشابه
-
علی حذاء
لغتنامه دهخدا
علی حذاء. [ ع َ ی ِ ح َذْ ذا] (اِخ ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنّی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و ساکن شیراز بود. وفات او پس از سال 410 هَ . ق . بوده است . او راست : 1 - کتابی در تجوید. 2 - کتابی در قراآت هشتگانه . (از معجم المؤلفین بنقل ا...
-
صالح حذاء
لغتنامه دهخدا
صالح حذاء. [ ل ِ ح ِ ح َذْ ذا ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در شمار «من لم یرو عنهم » ذکر کرده و گوید: حمیدبن زیاد از احمدبن میثم از وی روایت کند و در فهرس گوید: او را کتابی است که عبیس بن هشام آن را از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
-
واژههای همآوا
-
هضاء
لغتنامه دهخدا
هضاء. [ هََ ض ْ ضا ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمه ٔ اسبان . (ناظم الاطباء). خیل . (اقرب الموارد).
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هََ زْ زا ] (ع ص ) شیر که در شکار بسیار شکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هَِ ] (ع ص ) مرد ضعیف بددل . (غیاث از صراح اللغة). || منفرد. (اقرب الموارد): ما فی الجعبة الا سهم هزاع ؛ در کیش به جز یک تیر نیست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هزاء
لغتنامه دهخدا
هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود.
-
هذاء
لغتنامه دهخدا
هذاء. [ هََ ذْ ذا ] (ع ص ) مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب . (منتهی الارب ). کثیرالهذیان . (اقرب الموارد). هذاءة. رجوع به هذاءة شود.
-
هذاء
لغتنامه دهخدا
هذاء. [هَُ ] (ع اِمص ) بیهوده گویی از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). هذو. هذی . هذیان . (یادداشت به خط مؤلف ).