کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ] (اِخ ) اندلسی . عبداﷲبن محمدبن علی بن عبیداﷲبن سعیدبن محمدبن ذی النون حجری منسوب به حجر ذی رعین است . اصل او از طلیطله و خاندانش از امراء آن سامان بودند، و سپس از آن جا به حصن «قنجایر» که در سی میلی مریه است آمدند. ابن الابار در «تکمله...
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ] (ص نسبی ) سمعانی گوید این نسبت است به سه قبیلة که اسم هر یک حجر است . احدها حجر حمیر... و دیگری حجر رعین ... و سومین آنها حجرالازد، و نسبت بحجر رعین گاهی حجری وگاهی حجری الرعینی است . رجوع به حجر ذی رعین شود.
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابوالفتح تتج ، برادر ابوالفوارس سخرباس . از سرداران حجریة قراولان دربار عباسی است . رجوع به اخبارالراضی از اوراق صولی ص 82 شود.
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابوالمکارم بن احمد الناغور حجری از اهل بغداد و به ابن حجر معروف بود، پس بدان منسوب شد. وی از اهل قرآن بود و آنرا بر ابوالخبربن مبارک بن حسین بن عسال بخواند.از ابومحمد رزق اﷲ تمیمی و ابوالفوارس طرار روایت کرد، و من کتاب تاریخ...
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابوسعد محمدبن علی حجری مقری مشهور به نسل اناو (؟). سمعانی گوید: مردی خوش آواز و فاضل بود و ببغداد از ابوالخیر مبارک بن حسین مقری روایت کرد، و من از وی امالی ابو محمدالجلال را روایت کنم . وی در مرو پس از 530 هَ . ق . درگذشت ....
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) زین القضاة احمدبن محمدالحجری او راست : «المنبهات علی الاستعداد لیوم المیعاد للنصح والوداد» با ترجمه بزبان اردو چاپ دهلی در سال 1282، و در چاپ استانبول این کتاب را به ابن حجر العسقلانی نسبت داده اند. مؤلف کشف الظنون گوید: «م...
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به حجر. سنگی . از سنگ . سنگین . سمعانی گوید نسبت است بحجر یعنی حجاره و مشهور به آن جماعتی از اهل قوشح (شاید فوشنج ) میباشند.- عظم حجری ؛ دو استخوان است بر دو سوی سر که سوراخ گوش در وی است و چون سخت تر از استخوانهای...
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح ُ ] (ص نسبی ) سمعانی گوید این نسبت بحجر است و حجر اسم موضعی است بیمن .
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح ُ ج َ ] (اِخ ) مظفربن عبداﷲبن بکربن مقاتل حجری . مقداری از شعر عبداﷲبن المعتز را از ابن المعتز روایت کرده است . و ابوالعلاءواسطی از وی بواسط روایت کند. (الانساب ص 157-الف ).
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح ُ ج َ ] (ص نسبی ) سمعانی گوید: بگمان من این صورت نسبت است به حجر جمع حجرة به معنی خانه ٔ خرد.
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح ُ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت به حجریة، دسته ای از قراولان دربار عباسی . رجوع به اخبارالراضی (اوراق صولی ص 82) و نیز رجوع به حجریه شود.
-
حجری
لغتنامه دهخدا
حجری . [ ح ُ ری ی / ح ِ ] (ع اِ) حق . || حرمت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
علقمه ٔ حجری
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ حجری . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) رجوع به علقمه ٔ أزدی شود.
-
حجری زاده
لغتنامه دهخدا
حجری زاده . [ ] ( ) رجوع به دزی شود.