کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاب قزوینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجاب الحاجز
لغتنامه دهخدا
حجاب الحاجز. [ ح ِ بُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) یا حجاب حاجز. دیافرغمی . و رجوع به حجاب و دیافرغما شود.
-
حجاب الحنک
لغتنامه دهخدا
حجاب الحنک . [ ح ِ بُل ْ ح َ ن َ ](ع اِ مرکب ) غشاء کام .
-
حجاب القلب
لغتنامه دهخدا
حجاب القلب . [ ح ِ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) شغاف . (ترجمان القرآن ). و رجوع به حجاب شود.
-
مشکین حجاب
لغتنامه دهخدا
مشکین حجاب . [ م ُ / م ِ ح ِ ] (اِ مرکب ) حجاب سیاه . روی پوشی تیره و سیاه چون مشک : مه با جمال روی تو مشکین شده در کوی توشب با خیال موی تو مشکین حجاب انداخته . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 661).و رجوع به مشک و مشکین و ترکیبهای آن شود.
-
حجاب حاجز
دیکشنری عربی به فارسی
ميان پرده , حجاب حاجز , پرده ء دل , ديافراگم , حجاب يا پرده گذاردن , دريچه ء نور را بستن
-
حجاب زدن
دیکشنری فارسی به عربی
حجاب
-
حجاب حاجز
دیکشنری فارسی به عربی
بطن , حجاب حاجز
-
حجاب برداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اکشف
-
حجاب یا پرده گذاردن
دیکشنری فارسی به عربی
حجاب حاجز
-
حجاب را رعایت کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَدَتِ الحجابَ
-
در زیر حجاب نگاه داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
کفن
-
جستوجو در متن
-
مفارق
لغتنامه دهخدا
مفارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَفرَق یا مِفرَق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مفرق شود. || مأخوذ از تازی ، فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم . (ناظم الاطباء) : صبح مشیب از مشارق مفارق بردمیده ... (نفثة المصد...
-
مفکره
لغتنامه دهخدا
مفکره . [ م ُ ف َک ْ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مفکرة. تأنیث مفکر. رجوع به مفکر شود. || قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل ترکیب و تحلیل فرآورده های خیال و وهم است و به عبارت دیگر ترکیب و تحلیل و امور مخزونه ٔ در خیال و وهم باشد. (از فرهنگ علوم نقلی ت...
-
خرگوش لب
لغتنامه دهخدا
خرگوش لب . [ خ َ ل َ ](ص مرکب ) لب شکری را گویند و کسی باشد که خلقةً لب زیرین یا زبرین او شکافته باشد مانند لب خرگوش . سه لب .اَفْلَح (از جهت لب زبرین ). اَعْلَم (از جهت لب زیرین ). (یادداشت بخط مؤلف ): و در غزالی خرگوش لب که لعل او را الماس عین الک...
-
ملهم
لغتنامه دهخدا
ملهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) الهام کننده یعنی در دل افکننده از جنس خیر و آن حق تعالی است . (غیاث ) (آنندراج ). الهام کننده و در دل افکننده . (ناظم الاطباء). آنکه الهام کند : کلک دین پرورتو واهب ارزاق شده ست رای روشنگر تو ملهم الباب شده ست .جمال الدین عب...