کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیب و رقیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبیب و رقیب
فرهنگ گنجواژه
دوست و دشمن.
-
واژههای مشابه
-
حبيب
دیکشنری عربی به فارسی
عاشق , دوستدار , فاسق , خاطرخواه , معشوقه , دلبر , يار , دلدار , دلا رام , نوعي نان شيريني بشکل قلب
-
حبیب الله
فرهنگ نامها
(تلفظ: habibollāh) (عربی) دوست خدا .
-
ابن حبیب
لغتنامه دهخدا
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) محمد لغوی ، شاگردقطرب . وفات 245 هَ .ق . رجوع به محمدبن حبیب شود.
-
دیر حبیب
لغتنامه دهخدا
دیر حبیب . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید جای آن را نمی دانم . فقط این دیر در شعر عربی وردبن الورد الجعدی آمده است . (از معجم البلدان ).
-
ام حبیب
لغتنامه دهخدا
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) حربا. (اقرب الموارد).
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) به نام فعلی آن وزیرآباد مراجعه شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) از شاگردان محمدرضا سهیلی بود. در عنفوان جوانی جاده ٔ عدم پیموده . او راست :ببرد دل ز کفم دوش مجلس آرائی سهی قدی سمن اندام ماه سیمائی بیک طرف ز تبسم حیات بخشنده بجانبی ز نگه قتل عام فرمائی .(صبح گلشن ص 118).
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمچه ٔ بخش کوند شهرستان شوشتر. 18 هزارگزی جنوب باختری کوند 2 هزارگزی جنوب باختری راه دزفول به شوشتر. دشت ، گرمسیر. سکنه 200 تن . زبان فارسی لری . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات . کار اهالی کشت . راه آن ...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ )(میرزا...) یکی از شعرای ایران . بیت ذیل از اوست :هر ذره ام بیادت از بس که باصفا شدآیینه های داغم آخر بدن نما شد.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) دوست خدا. || (اِخ ) یکی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه است . رجوع به حبیب شود.
-
حبیب الدین
لغتنامه دهخدا
حبیب الدین . [ ح َ بُدْ دی ] (اِخ )محمدبن علی اصغر جرفادقانی . رجوع به محمد... شود.
-
حبیب الروم
لغتنامه دهخدا
حبیب الروم . [ ح َبُرْ ر ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمةبن مالک شود.
-
حبیب العوفی
لغتنامه دهخدا
حبیب العوفی . [ ح َ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمیر شود.