کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیب اسدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف بخش خواف . شهرستان تربت حیدریه . پانزده هزارگزی شمال خاوری قصبه ٔ رود. چهارده هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به رضاآباد. جلگه ، معتدل . سکنه 150 تن فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول آ...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان زوار از شهرستان شهسوار، چهارده هزارگزی جنوب خاوری شهسوار. سه هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس . یک هزارگزی زوار. دشت معتدل مرطوب ، مالاریایی . سکنه 75 تن . زبان فارسی گیلگی . آب آن از رودخانه ٔ زوار. محصو...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای معروف کلارستاق به مازندران در ساحل خزر. نام یکی از قراء کجورکه از پیش به نام خواچک خوانده میشد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 28 و 106 شود. || مرکز بلوک کران در ناحیه ٔ تنکابن به مازندران . |...
-
حبیب آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد. [ ح َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام سوخته ٔ بخش ورامین شهرستان تهران . 5000گزی خاور ورامین در 2000 گزی شمال راه شوسه و راه آهن . در جلگه ، معتدل . سکنه 337 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و صیفی ، باغات . شغل اهالی زراعت است . راه مالر...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولا...) مُعَرَف شاعری معاصر هاتفی و خوندمیر. وی تاریخ مرگ هاتفی را در 927 هَ . ق . چنین سروده است :تاریخ فوت او طلبیدم ز عقل گفت از «شاعرشهان » و «شه شاعران » طلب .رجوع به رجال حبیب السیر ص 208 و حبیب السیر جزء 3 از...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسین بن حسن حسینی موسوی عاملی کرکی ، دانشمندی جلیل القدر و معاصر شیخ بهائی (متوفی 1031 هَ . ق .) بوده . وی ازوطن خود به اصفهان آمده در دربار پادشاهان صفوی تقرب یافت . او نزد شیخ بهائی حدیث را قرائت کرده . رجوع به ...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی مدد ساوجی کاشانی . متخلص به سالک . وی ساکن کاشان بوده . او راست : تفسیر سوره ٔ فاتحه و سوره ٔ فتح و سوره ٔ اخلاص که چاپ شده و لباب الالقاب در تراجم رجال و توضیح البیان فی تسهیل الاوزان به فارسی در مقایسه ٔ موا...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن اردشیر. مکنی به ابوالمظفر. وی خود را از اولاد جرجاسب بن جاماسب حکیم دانسته ، او راست : تقویةالباه . آن را به نام ابوالحارث سنجربن ملکشاه سلجوقی متوفی در 555 هَ . ق . تألیف کرده است و آن در هفده بابست وشاید...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن هاشم هاشمی علوی موسوی خوئی . او راست : شرح نهج البلاغة که شش جلد از آن به نام «منهاج البراعة» با ترجمه ٔ فارسی چاپ شده . تاریخ اتمام تألیف جلد پنجم 1317 هَ . ق . است . جلد ششم در 1352 چاپ شده و مؤلف به سا...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدحسین معروف به حکیم باشی مشهدی ترشیزی . او راست : «الاربعونیات ». رجوع به الذریعة ج 1 ص 436 و ج 2 ص 11 شود.
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن نورالدین محمدبن حبیب اﷲ طبسی تونی . او راست : کتابی در طب به فارسی که آن را مانند تقویم الابدان ابن جزلة ترتیب داده لیکن ترجمه ٔ آن نیست ، زیرا که مترجم تقویم الابدان ابن جزلة که چاپ شده محمد اشرف نام دارد. حبیب ا...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) از شاگردان محمدرضا سهیلی بود. در عنفوان جوانی جاده ٔ عدم پیموده . او راست :ببرد دل ز کفم دوش مجلس آرائی سهی قدی سمن اندام ماه سیمائی بیک طرف ز تبسم حیات بخشنده بجانبی ز نگه قتل عام فرمائی .(صبح گلشن ص 118).
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمچه ٔ بخش کوند شهرستان شوشتر. 18 هزارگزی جنوب باختری کوند 2 هزارگزی جنوب باختری راه دزفول به شوشتر. دشت ، گرمسیر. سکنه 200 تن . زبان فارسی لری . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات . کار اهالی کشت . راه آن ...
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ )(میرزا...) یکی از شعرای ایران . بیت ذیل از اوست :هر ذره ام بیادت از بس که باصفا شدآیینه های داغم آخر بدن نما شد.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
حبیب ا
لغتنامه دهخدا
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) دوست خدا. || (اِخ ) یکی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه است . رجوع به حبیب شود.