کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبه خضرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
domain shuffling
بُرخوردگی حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] پیدایش ژنهای جدید رمزگذار پروتئین ازطریق نوترکیبی آن دسته از میانههای میانجیشدۀ (intronmediated) توالیهای بیانه که حبههای عملکردی پروتئین را مشخص میکند
-
ectodomain
برونحبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] هر زنجیرهای از حبههای برونیاختهای پروتئینها
-
domain repetition
تکرار حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] حضور تکراری یک حبۀ خاص در یک پروتئین
-
domain family
خانوادۀ حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] مجموعهپروتئینهایی که ازلحاظ ساختاری و عملکردی، متنوع، اما در بخشی از توالی مشترک هستند و این اشتراک نقش ساختاری و عملکردی خاصی به آنها میدهد
-
ابن حبه
لغتنامه دهخدا
ابن حبه . [ اِ ن ُ ح َب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) نان . (مهذب الاسماء) (المزهر).
-
ده حبه
لغتنامه دهخدا
ده حبه . [ دِه ْ ح َب ْ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در6هزارگزی جنوب باختری نیشابور دارای 302 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
حبه ٔ دل
لغتنامه دهخدا
حبه ٔ دل .[ ح َب ْ ب َ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبةالقلب . مهجة. سویداء. ثمرةالقلب . تأمور. دانه ٔ دل . نقطه ٔسیاه دل . خون دل . یا آنچه سیاه است در دل . جلجلان القلب . نقطه ٔ دل . سیاهی دل ، و آن خون بسته ٔ سیاهی باشد در درون دل . (دستور ا...
-
حبه زن
لغتنامه دهخدا
حبه زن . [ ح َب ْ ب َ زَ] در این بیت سوزنی این صورت آمده است : زین سور بآئین تو بردند بخروارزرّ و درم آن قوم که نرزند به دو تیزاز مطرب بدزخمه و شب بازی بدسازسنگ و سرح (؟) وحبه زن و مسخره و حیز.و شاید این صورت مصحف کلمه ٔ چپه زن یعنی چپک زن ، و یا قحب...
-
حبة حلوة
لغتنامه دهخدا
حبة حلوة. [ ح َب ْ ب َ ت ُ ح ُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی گوید: حبة حلوة. الانیسون . رجوع به حبةالحلوة شود.
-
domain fusion
الحاق حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تلفیق دو یا چند توالی ساختگی یا طبیعی نامرتبط در یک مولکول دِنای منفرد که حبههای پروتئین خاصی را رمزگذاری میکنند
-
domain mapping
نقشهنگاری حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] شناسایی حبههای خاص یک پروتئین که خصوصیات ساختاری و عملکردی دارند
-
آش هفت حبه
فرهنگ واژههای سره
دانگو
-
domain fusion analysis
تحلیل الحاق حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] جستوجو و آشکارسازی پروتئینهای بههموابسته ازلحاظ عملکردی با تجزیهوتحلیل توالیها برای یافتن الگوهای حبهها
-
conserved domain, CD
حبۀ حفظشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] حبهای در پروتئین که برای عملکردی خاص ضرورت دارد و به همین دلیل در طی تکامل حفظ شده است
-
pellet cooler
حبهخنککن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] دستگاهی که در آن به کمک دمیدن گاز بر روی نوار نقاله عمل خنک کردن یا خشک کردن حبههای جامد انجام میشود