کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جیاع
/jiyā'/
معنی
گرسنگان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیاع
لغتنامه دهخدا
جیاع . (ع ص ) ج ِ جائع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرسنگان . (آنندراج ).
-
جیاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جائع] jiyā' گرسنگان.
-
واژههای همآوا
-
جیاء
لغتنامه دهخدا
جیاء. [ ج َی ْ یا ] (ع ص ) مبالغه از مجی ٔ. (ذیل اقرب الموارد). بسیار آینده . (منتهی الارب ). جئاء.
-
جیاء
لغتنامه دهخدا
جیاء.(ع اِ) چیزی که بر آن دیگ نهند. (اقرب الموارد). غلاف دیگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ِ جای . (مهذب الاسماء). رجوع به جواء و جواة و جیاءة و جیاوة شود.
-
جیاء
لغتنامه دهخدا
جیاء.(ع مص ) مجایاة. مقابل و موافق شدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جایع
لغتنامه دهخدا
جایع. [ ی ِ ] (ع ص ) جائع. ج ، جیاع . رجوع به جائع شود.
-
جوعان
لغتنامه دهخدا
جوعان . [ ج َ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (غیاث ). نقیض شبعان . ج ، جیاع . (مهذب الاسماء).
-
نائع
لغتنامه دهخدا
نائع. [ ءِ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (شمس اللغات ). ظمآن . عطشان . سخت تشنه .ج ، نیاع . قوم جیاع نیاع . (اقرب الموارد). || گرسنه . (شمس اللغات ). پیچ پیچان رونده از گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مایل . (اقر...
-
ابوشجاع
لغتنامه دهخدا
ابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) روذراوری . محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبداﷲبن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین . او یکی از وزرای بنی عباس و از صلحاء و علماء روزگار خویش بود. و در فقه و حدیث و نحو و تاریخ تصانیف نافعه دارد. وی...
-
ذهب
لغتنامه دهخدا
ذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از آن بشمس کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بدپاکتر ز ...