کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جگرگوشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جگرگوشه
/jegarguše/
معنی
شخص بسیار دوستداشتنی، بهویژه فرزند عزیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
darling
-
جستوجوی دقیق
-
جگرگوشه
فرهنگ فارسی معین
(ج گَ. ش ) (اِمر.) فرزند.
-
جگرگوشه
لغتنامه دهخدا
جگرگوشه . [ ج ِ گ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از جگر باشد. || کنایه از فرزند هم باشد. (برهان ) : آن جگرگوشه همان شد که من اول گفتم که چو شوید لبش از شیر جگرخواره شود. کمال خجندی (از آنندراج ).تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالعین مدارا ...
-
جگرگوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] jegarguše شخص بسیار دوستداشتنی، بهویژه فرزند عزیز.
-
جستوجو در متن
-
بضعه
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - گوشت پاره . 2 - فرزند، جگرگوشه .
-
زاویه ٔ کبد
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ کبد. [ ی َ / ی ِ ی ِک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جگرگوشه . (دهار).
-
کالا آب کردن
لغتنامه دهخدا
کالا آب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت زیاده از ارزش گفتن . (آنندراج ). بنجل آب کردن : بها کم است جگرگوشه های اشک مراکه گفته بود که کالای خویش آب کنم . نادم گیلانی (از آنندراج ).رجوع به آب کردن شود.
-
جگربند
لغتنامه دهخدا
جگربند. [ ج ِ گ َ ب َ ] (اِ مرکب ) مجموع جگر و شش و دل را گویند خواه از انسان باشد و خواه از حیوانات دیگر و بعربی سوادالبطن خوانند. (برهان ) : یا بتشویق و غصه راضی شویا جگربند پیش زاغ بنه . سعدی .|| کنایه از فرزند. رجوع به جگرگوشه شود. || هر چیز که آ...
-
لعل بوگرگ
لغتنامه دهخدا
لعل بوگرگ . [ ل َ ل ِ گ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی از لعل که به صورت گرده باشد، چه بوگرک به لغت ترکی به معنی گرده است : لعل بوگرک ثمر نیک اخترش را جگرگوشه ٔ آفتاب نامند یا گوشواره ٔ لعل شاداب . (جلالای طباطبا در صفت باغ کشمیر از آنندراج ).
-
خصالی
لغتنامه دهخدا
خصالی . [ خ َ ] (اِخ ) حسن بیک . از شعرای ایران و اصل او از ترکان جغتای است که در خراسان نشو ونما کرده است و این بیت از اوست :یک شیشه ٔ می آرید ز ایران سوی توران تا خون جگرگوشه ٔ کاوبین ببندم .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
عالمیان
لغتنامه دهخدا
عالمیان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . (کلیله و دمنه ). تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرة العین ... (سندبادنامه ص 204).چون علم لشکر دل یافتم روی خود از عالمیان تافتم ...
-
رغامی
لغتنامه دهخدا
رغامی . [ رُ ما ] (ع اِ) فزونی جگر. (ناظم الاطباء). فزونی جگر. لغة فی المهملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رِغابی ̍ شود. || شعب قصبةالریه . (ناظم الاطباء). جگرگوشه . (دهار). رگهای شش که مجرای نفس است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بینی . (ناظ...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هارون (ملک خان ...) ملقّب به نصرةالدین ، ابن ارسلان خان سلطان ماوراءالنهر است که سوزنی او را مدح گفته است :تظلم کنم تا ستم باز داردملک خان عادل علی بن هارون اجل نصرةالدین که هست از بزرگی به دانائی و داد هارون و مأمون جگرگوشه...
-
قرةالعین
لغتنامه دهخدا
قرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به مجاز، نور چشم ، و بر فرزند اطلاق کنند : شیر میدان و شمسه ٔ مجلس قرةالعین جان ابوالفارس . خاقانی .تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالع...
-
پروه
لغتنامه دهخدا
پروه . [ پ َرْ وَ / وِ ] (اِ) هر چیزی که در تاخت و تاراج و جنگ و شبیخون از دشمن بدست آرند. هرچه در کارزار از دشمن گیرند. غنیمت فیی ٔ : آن جگرگوشه ٔ یاقوت که از کان خیزددر شبیخون سخا پروه ٔیغمای تو باد. شرف الدین شفروه (از جهانگیری ).ظاهراً این کلمه د...