کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جگرخواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جگرخواره
/jegarxāre/
معنی
=جگرخوار: ◻︎ نیابی ز من بر جگرخوارهای / جگرخوارهای نی شکربارهای (نظامی۵: ۹۹۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جگرخواره
لغتنامه دهخدا
جگرخواره . [ ج ِ گ َ خوا / خا رَ / رِ ] (ص مرکب ) جمعی باشند از ساحران . (برهان ). جمعی از ساحران باشند که بزور افسون جگر مردم را میخورند خصوصاً جگر اطفال را. (آنندراج ). || کنایه از کسی است که رنج کش ومحنت پرست باشد و کسی که غم و اندوه بسیار خورد. (...
-
جگرخواره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jegarxāre =جگرخوار: ◻︎ نیابی ز من بر جگرخوارهای / جگرخوارهای نی شکربارهای (نظامی۵: ۹۹۹).
-
جستوجو در متن
-
شکرباره
لغتنامه دهخدا
شکرباره . [ ش َ ک َ با رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکربوزه . شکربوره . نوعی نان شکرین . (یادداشت مؤلف ) : نیابی ز من به جگرخواره ای جگرخواره ای نه شکرباره ای . نظامی .و رجوع به شکربوره و شکربوزه شود.
-
آکلةالاکباد
لغتنامه دهخدا
آکلةالاکباد. [ ک ِ ل َ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) جگرخوار. جگرخواره . || (اِخ ) لقب هند، زن ابوسفیان ، مادر معاویه .
-
جگرگوشه
لغتنامه دهخدا
جگرگوشه . [ ج ِ گ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از جگر باشد. || کنایه از فرزند هم باشد. (برهان ) : آن جگرگوشه همان شد که من اول گفتم که چو شوید لبش از شیر جگرخواره شود. کمال خجندی (از آنندراج ).تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالعین مدارا ...
-
جامگی خوار
لغتنامه دهخدا
جامگی خوار. [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) وظیفه خوار. مستمری بگیر. اجرت گیر : که ای جامگی خوار تدبیر من ز جام سخن چاشنی گیر من . نظامی .همه صیرفی طبع بازارگان جگرخواره ٔجامگی خوارگان . نظامی .و رجوع به جامگی خوار شود. || کنایه از مردم شرابخوار. |...
-
ماتم سرا
لغتنامه دهخدا
ماتم سرا. [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) عزاخانه . مجلس فاتحه خوانی و تعزیه داری . (ناظم الاطباء). مصیبت سرا.ماتمکده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ماتم سرای گشت سپهر چهارمین روح الامین به تعزیت آفتاب شد. خاقانی .بجهت اقامت رسم ماتم در جوار ماتم سرای خاص او...
-
خواره
لغتنامه دهخدا
خواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف ) خورنده . آشامنده . این کلمه همیشه بصورت ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء).- آدمی خواره ؛ آدم خور. انسان خور. خورنده ٔ انسان : چو آن آدمیخواره یابد خبرکه هست آدمیخواره ای زو بتر. نظامی .فرشته کشی آدمی خواره ای ....
-
هند
لغتنامه دهخدا
هند. [ هَِ ] (اِخ ) دختر عتبةبن ربیعةبن عبدشمس بن عبدمناف . از زنان قریش و مادر معاویةبن ابی سفیان است . نیز از شاعره های عهد جاهلیت است و از زنان باتدبیر و گشاده سخن به شمار میرود. وی در فتح مکه اسلام پذیرفت و بتی را که پیش از آن می پرستید در زیر پا...
-
محنت سرا
لغتنامه دهخدا
محنت سرا. [ م ِ ن َ س َ ] (اِ مرکب ) محنت کده . محنت آباد. خانه ٔ غم و اندوه . غمکده . ماتمکده . عزاخانه : هر که آمد هر که آید بگذرداین جهان محنت سرائی بیش نیست دیگران رفتند و ما هم می رویم کیست کو را منزلی در پیش نیست . شیخ احمد جام (ژنده پیل ).درست...
-
قادری
لغتنامه دهخدا
قادری . [ دِ ] (اِخ ) هندوستانی . نام وی محمد و ملقب به داراشکوه پسر بزرگ و ولی عهد شاه جهان پادشاه هندوستان است . اورنگ زیب برادر کوچک او بر وی خروج کرد و پس از استیلاء او را به قتل رسانید. وی اگر چه سلطان و سلطان زاده بود اما تحصیل مقامات عرفانیه ن...