محنت سرا. [ م ِ ن َ س َ ] (اِ مرکب ) محنت کده . محنت آباد. خانه ٔ غم و اندوه . غمکده . ماتمکده . عزاخانه :
هر که آمد هر که آید بگذرد
این جهان محنت سرائی بیش نیست
دیگران رفتند و ما هم می رویم
کیست کو را منزلی در پیش نیست .
درست گوئی صدرالزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا.
چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود
کز برای رأی تو شروان نگردد خیروان .
جهان چیست محنت سرائی در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو
جگرپاره ای چند بر خوان او
جگرخواره ای چند مهمان او.
|| کنایه از دنیاست :
فلک کو دیرمهر و زودکین است
در این محنت سرا کار وی این است .