کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَبَّارٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) سُلمی یا سَلمی . رجوع به جباربن سلمی بن مالک شود و نیز رجوع به جباربن صخربن امیه شود.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) قریه ای از قرای یمن است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) مؤلف امتاع الاسماع چنین آرد: مردی از طائفه ٔ بنی ثعلبةبن سعدبن ذبیان است . وی در غزوه ٔ ذی امر بدست اصحاب رسول (ص ) گرفتار شد.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) نامی است از نامهای باریتعالی . (منتهی الارب ). اسمی است ازاسمای خدای تعالی . (آنندراج ). خداوند عالم جل شأنه .(ناظم الاطباء). لانه جبر الخلق علی امره من امره و نهیه و قیل لانه جبر مفاقرهم و کفاهم و قیل لعلوه مأخوذ من جبار...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع اِ) لقب ملوک روم . (از مفاتیح ). ج ، جبابرة.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع ص ، اِ) پادشاه . || سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردن کش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || مسلط.قاهر. (المنجد). متکبری که غیر را بر خود حقی ننهد.(قطر المحیط) (منتهی الارب ). تکبرکننده : کس فرستاد...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج ُ ] (اِخ )آبی است مر بنی حمیس بن عامر را در بین مدینه و فید. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء):الا من مبلغ اسماء عنی اذا حلت بیمن او جبار. ؟ (از معجم البلدان ).نظرنا فها جتنا علی الشوق و الهوی لزینب نار او قدت بجبار.ابن می...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بری از چیزی ، یقال «انا منه خلاوة و جبار»؛ یعنی از آن بری هستم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || باطل و رایگان . (منتهی الارب ). الهدر. (اقرب الموارد). یقال : «ذهب دمه جباراً»؛ یعنی خونش بهدر شد. (از منتهی الارب ) ...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ج ِ ] (ع اِ) سه شنبه ... جُبار. رجوع به جُبار شود.
-
جبار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: جبابرَة] jabbār ۱. ستمگر؛ ظالم: ◻︎ ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت / همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها (منوچهری: ۴).۲. از صفات باریتعالی.۳. (اسم) (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره بهصورت مردی چماقب...
-
جبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jobār قتلی که قصاص یا دیه ندارد.
-
جَبَّارُ
فرهنگ واژگان قرآن
کسيکه برديگران علووعظمت وسلطنت داشته باشد-صيغه مبالغه از جبريعني شکسته بند و اصلاح کننده -بسیار جبران کننده(از اسماء الهي)
-
کلاته جبار
لغتنامه دهخدا
کلاته جبار. [ ک َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد محلی کوهستانی و معتدل است . سکنه 186 تن . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، بن شن ، و شغل مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
Orion Nebula, M42, NGC 1976
سحابی جبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سحابیای بزرگ و روشن در صورت فلکی جبار
-
جبار طائی
لغتنامه دهخدا
جبار طائی . [ ج َب ْ با رِ ] (اِخ ) محدث است . (منتهی الارب ).