کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهر
/jahr/
معنی
۱. آشکار.
۲. (صفت) صدای بلند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهر
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) با صدای بلند خواندن . 2 - (اِ.) آشکار.
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . || آشکار کردن کلام را. || بلند کردن آواز. || بسیار شمردن لشکر را. || نادانسته در زمین رفتن . || دیدن کسی را بی پرده . || نماینده و دیداری یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزرگ نمودن کسی در دیده ٔ دیگ...
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ هََ ] (ع مص )خیره گردیدن چشم از آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ندیدن چشم در نور خورشید. (از اقرب الموارد). روزکور شدن . (آنندراج ). کم دید شدن و ندیدن در روز. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ هَِ ] (ع ص ) دیداری : رجل جهر؛ مرد دیداری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کلام جهر؛ سخن بلند. (از اقرب الموارد).
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج ُ ] (ع اِ) شکل و هیأت . (آنندراج ). هیأت مرد. || جمال و بهای مرد و حسن هیأت آن و جُهْرة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حسن منظر. دیدار، گویند: مااحسن جَهْره و مااقبح جُهْره . (منتهی الارب ).
-
جهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jahr ۱. آشکار.۲. (صفت) صدای بلند.
-
واژههای مشابه
-
جَهْرَ
فرهنگ واژگان قرآن
ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي -آشکاری
-
علی آباد جهر
لغتنامه دهخدا
علی آباد جهر. [ ع َ دِ ج َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 32 هزارگزی باختر کرمان و 3 هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان .دارای 8 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جَهر و عَلَن
فرهنگ گنجواژه
آشکار و نهان.
-
واژههای همآوا
-
جحر
لغتنامه دهخدا
جحر. [ ج َ ] (ع مص ) در سوراخ درآوردن سوسمار را. || داخل شدن سوسمار در سوراخ . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بلند گردیدن آفتاب . || بی باران گردیدن ربیع. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پس ماندن کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ...
-
جحر
لغتنامه دهخدا
جحر. [ ج ُ ] (ع اِ) سوراخ دده و خزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جُحران . سوراخ مار و جز آن . (مهذب الاسماء). سوراخ . (دهار). هر سوراخی که خزندگان و سباع برای خود کنند. (از اقرب الموارد). سوراخ سوسمار و مار و جز آن . خانه ٔ بعض حیوانات از حشره ...
-
جحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] johr لانۀ حیوانات درنده، خزندگان، و حشرات موذی.
-
جَهْرَ
فرهنگ واژگان قرآن
ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي -آشکاری