کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهاراً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهاراً
معنی
(جِ رَ) [ ع . ] (ق .) آشکارا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهاراً
فرهنگ فارسی معین
(جِ رَ) [ ع . ] (ق .) آشکارا.
-
جهاراً
لغتنامه دهخدا
جهاراً. [ ج ِ رَن ْ ] (ع ق ) بآشکار. آشکارا: سراً و جهاراً. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
جِهَاراً
فرهنگ واژگان قرآن
به وضوح -آشکارا (دعوتهم جهارا یعنی با صدای بلند آنها را دعوت کردم.جهر:ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي)
-
واژههای همآوا
-
جِهَاراً
فرهنگ واژگان قرآن
به وضوح -آشکارا (دعوتهم جهارا یعنی با صدای بلند آنها را دعوت کردم.جهر:ظهور هر چيزي در حد کمال براي یکی ازحواس آدمي)
-
جستوجو در متن
-
جهار
لغتنامه دهخدا
جهار. [ ج َ ] (ع اِ) لقیته نهاراً جهاراً؛ دیدم او را در روز بی پرده و حجاب . (منتهی الارب ). رجوع به جِهار شود.
-
بواح
لغتنامه دهخدا
بواح . [ ب َ ] (ع ص ) ظاهر و آشکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ظاهر وآشکار. یقول : امرهم بمعصیة بواحاً. (ناظم الاطباء). یقال : فعله بواحاً؛ ای جهاراً. (از اقرب الموارد).
-
خلفاً عن سلف
لغتنامه دهخدا
خلفاً عن سلف . [ خ َ ل َ فَن ْ ع َ س َ ل َ فِن ْ ] (ع ق مرکب ) پشت در پشت . پدر در پدر. (یادداشت بخط مؤلف ) : از آن روز الی یومنا هذا نهاراً و جهاراً خلفاً عن سلف ایشان را لعنت می کنند. (کتاب النقض ).
-
مکاوحت
لغتنامه دهخدا
مکاوحت . [ م ُ وَ / وِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) با هم جنگ کردن . محاوبه . منازعه . مکاوحة : این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک سو نهادند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 187). موجب این مکاوحت و اسباب این مکاشفت چیست . (سندبادنامه ص 241). از این و...
-
آشکاره
لغتنامه دهخدا
آشکاره . [ ش ْ / ش ِ رَ / رِ ] (ص ، ق ، اِ)آشکار. آشکارا. پدید. هویدا. پیدا. ظاهر. معلوم : و سختی بعالم آشکاره گشت . (تاریخ سیستان ).گل عاشق شه است و چو دیدار او بدیدگشت آشکاره از دل راز نهان گل . مسعودسعد.فرصت شمر طریقه ٔ رندی که این نشان چون راه گن...
-
اخابث
لغتنامه دهخدا
اخابث . [ اَ ب ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ اخبث . || (اِخ ) بنوعک بن عدنان پس از وفات نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم در سرزمین خود اعلاب ، بین طائف و ساحل ارتداد آوردند و طاهربن أبی هاله بامر ابوبکر بحرب آنان شتافت و در اعلاب باایشان جنگ درپیوست و کشتاری سخت کرد...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی هالة التمیمی الاسدی . وی برادر هند، ربیب ِ (پسرِ زن ِ) پیغامبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم بوده است . سیف در اوائل کتاب ردةاز طریق ابوموسی روایت کرده گوید: پیغامبر صلواة اﷲو سلامه علیه پنج نفر را مأمور مخالیف یمن فرمود که من...
-
مکاشفت
لغتنامه دهخدا
مکاشفت . [ م ُ ش َ / ش ِ ف َ ] (از ع ، مص ) مکاشفة. دشمنی آشکار کردن . آشکارا خصومت ورزیدن . خصومت علنی : آن مکاشفت میان وی و آن امیرابوالفضل بیفتاد. (تاریخ سیستان ). چون به مکاشفت و دشمنی آشکارا کاری بسیار نرود و به زرق و افتعال دست زده اند. (تاریخ ...